سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

دور از آن زلف پریشان دلم آرام نیافت

نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم
دیده روشن به صفای رخ ماهش کردم

تا بَرم ره به دلِ آن گل خندان چو نسیم
گاه و بی‌گاه گذر بر سر راهش کردم
  ادامه مطلب ...

غمش در نهانخانه ی دل نشیند

غمش در نهانخانه ی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند
  ادامه مطلب ...

تو را نصیب همین بس که کوهکن باشی

چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی
چراغ خلوت این عاشق کهن باشی

به سان سبزه ، پریشانِ سرگذشتِ شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
  ادامه مطلب ...

برق نگهت زودگذر ،همچو شهاب است

در هر نگهت مستی صد جام شراب است
چشمان تو میخانه ی دلهای خراب است

زد شعله به جان چشم فریبای تو هر چند
برق نگهت زودگذر ،همچو شهاب است
  ادامه مطلب ...

فرصتی بود ولی حیف که از دست برفت

سرخوش آمد ز در و مِی زد و سرمست برفت
فرصتی بود ولی حیف که از دست برفت

لحظه ای چند نشست و سخنی چند بگفت
تا بگفتم که مرا هم سخنی هست برفت
  ادامه مطلب ...

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
  ادامه مطلب ...

روز وصل دوستداران

روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد

کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
  ادامه مطلب ...