سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

خونابۀ دل می نوشم

سودا زده ای مستانه
 آمد شبی از میخانه  
 گفتم که ربود از خویشت
 گفتا نِگهِ جانانه
 

 
خونابۀ دل می نوشم
وَز جامِ جنون مدهوشم
 مستانه لبِ ساقی را
مستی ندهد پیمانه

نه بهوش آید نه بیآساید
سرِ سودایی، دلِ دیوانه 
 تو که هوشیاری چه خبر داری
 که چرا بوسم لبِ پیمانه

یزدانبخش قهرمان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد