سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

طلوع روشنایی

یلدا جشن طلوع روشنایی از پس ظلمات طولانی بر همه هموطنان گرانقدر خجسته باد

گیسوی تو

برق چشمان تو یک جور دگر می‌گیرد
آتش عشق تو در هیزمِ تَر می‌گیرد

هستی‌اش را نکند یک‌سره بر باد دهی
بی‌سبب نیست برایت گلِ سر می‌گیرد

نه فقط من به تو دلتنگ که در باغچه هم
لاله از داغ تو دندان به جگر می‌گیرد

حکمت روشن این پلک‌زدن‌ها این است
تیغِ ابرو بکشی چشم سپر می‌گیرد

مو پریشان نکنی کاش که در فلسفه هم
بحث‌ها بر سر گیسوی تو در می‌گیرد

لااقل با غزلی تازه دلم را خوش کن
ماه کِی از دل این برکه خبر می‌گیرد

سجاد شهیدی

قاب تو

یارب، دل‌‌ِ من عکس تو را قاب گرفته‌ست
جان روح‌ِ مَه و مِهر‌ِ جهانتاب گرفته‌ست

روح‌ِ مَه و خورشید که سهل است، دل از شوق
چون صبح پرستو، پَرِ پرتاب گرفته‌ست
  ادامه مطلب ...

تفنگ

تو تفنگی داری
و من گرسنه‌ام،
تو تفنگی داری
زیرا که من گرسنه‌ام،
تو تفنگی داری
پس من گرسنه هستم.
  ادامه مطلب ...