سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

خشونت پنهان

از نظر گاندی این هفت مورد بدون هفت مورد دیگر خطرناکند:

 1-ثروت، بدون زحمت 
 2- لذت، بدون وجدان
3- دانش، بدون شخصیت 
 4- تجارت، بدون اخلاق
 5- علم، بدون انسانیت
 6- عبادت، بدون ایثار
 7- سیاست، بدون شرافت
 این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه‌اش داد. اعتقاد بر این است که وی این موارد را در جست و جوی خود برای یافتن ریشه‌های خشونت شناسایی کرد. در نظر گرفتن این موارد، بهترین راه جلوگیری از بروز خشونت در یک فرد و یا جامعه است.
خشونتی که آن را "خشونت پنهان" می‌نامند

زندگی کن

هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم ...

ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه‌ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن ...

روز اول ماه و هنگامی‌که که از بانک به اداره برمی‌گشت، به‌راحتی می‌شد برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.

ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش.

من یازده سال با ویلان هم‌کار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل می‌شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می‌کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم.

کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگی‌اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟

هیچ وقت یادم نمی‌رود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهره‌ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون این‌که حرکتی کنم، ادامه دادم:
همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی!!!
ویلان با شنیدن این جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟
با درماندگی گفتم: آره، .... نه، ... نمی دونم !!!

ویلان همین‌طور نگاهم می‌کرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین ....

حالا که خوب نگاهش می‌کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله‌ای را گفت. جمله‌ای را گفت که مسیر زندگی‌ام را به کلی عوض کرد.

ویلان پرسید: می‌دونی تا کی زنده‌ای؟
جواب دادم: نه !
ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی. 

منبع: ایمیل یکی از دوستان    

هنگامیکه عزرائیل دلش سوخت




 

روزی رسول خدا صل الله علیه و آله نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟

عزراییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت.

بار اول:

 روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

بار دوم:

 هنگامی که شداد بن عاد سال ها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستون ها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آن ها را رها نمی کنیم. 

منبع: ایمیل یکی از دوستان 

 

جوابی به شعر کوچه


جوابی به شعر کوچه

 

شعر کوچه سروده « هما میرافشار »

(پاسخ شعر کوچه اثر فریدون مشیری)

 

 
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صیدافتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود ازاین دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی؟
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم

 

دکلمه این شعر به همراه ترانه‌ی زیبای ماتم عشق از افشین سپهر را می‌توانید از اینجا گوش کنید


 


این هم شعر کوچه از « فریدون مشیری »

از اینجا هم می‌توانید دکلمه زیبای این شعر را با صدای استاد دانلود کنید

 

 

 
بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جان وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

 

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه‌ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید، تو به من گفتی:

از این عشق حذر کن

لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن

آب، آئینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا، که دلت با دگران است

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

 

با تو گفتم:

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نرمیدم، نگسستم

باز گفتم: که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا بدام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم

 

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم، نرمیدم

 

رفت در ظلمت شب، آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم

 

بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

داستان عجیب یک شعر عاشقانه

این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم.

 

شعری زیبا از مهرداد اوستا :

 

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

 

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت

کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

 

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب

ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

 

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم

چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

 

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم

چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

 

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم

ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

 

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل

ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

 

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی

چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

 

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون

گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

 

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم

ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده.

 

من این داستان رو از زبان استاد ادبیات دوره ی پیش دانشگاهیم که  از اساتید دانشگاه هستند شنیدم

 

و به دلیل زیبا ، غم انگیز و جالب بودن ، این جا برای شما بازگو می کنم .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند.

 

دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.

 

دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند .

 

ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود .

 

تا اینکه یک روز  مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...

 

مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود.

 

سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ، زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و نامزد اوستا به فرانسه .

 

در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود .

 

و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد.

 

اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید.

 

حالا یک بار دیگه شعر رو بخونید ... 

 

منبع: ایمیل ارسالی یکی از دوستان

برترین عکس‌های دستکاری شده جهان



ایسنا - ۱۰ عکس برتر دستکاری شده برتر از نگاه مجله تایم معرفی شد.

پایگاه اینترنتی مجله تایم به تازگی دست به انتخاب 10 عکس دستکاری شده برتر از زمان ابداع این رسانه زده که عکاسانشان به دلایلی به اصلاح یا دستکاری آن‌ها اقدام کردند.

ten-touchup-times_1.jpg


1) عکس ژنرال‌های جنگ داخلی

متیو بردی که عموما به عنوان نخستین فوتوژورنالیست موفق از نظر تجاری در جهان شناخته شده، استاد دستکاری نیز به شمار می‌رفت. در این عکسِ جمعی از ویلیام تکومسه شرمان و افسران ارشدش، یک چهره توسط وی اضافه شده است.

مردان حاضر در این تصویر ایستاده از چپ اولیور اوتیس هاوارد، ویلیام باب کاک هیزن، جفرسون کولومبوس، دیویس و جوزف آنتونی ماور و نشسته از چپ جان الکساندر لوگان، شرمان، هنری وارنر اسلوکوم و فرانسیس پی بلر هستند.

در تصویر اصلی، بردی بلر را در انتهای سمت راست اضافه کرده است. بلر یکی از فرماندهان لشکر شرمان در تهاجم نهایی سرنوشت ساز در جورجیا بود. وی لشکر هفدهم را که از عقب از ارتش شرمان در طول نبرد آتلانتا حمایت می‌کرد، هدایت کرد. وی مانند مردان دیگر حاضر در این عکس نقش مهمی را در نبرد موسوم به «حرکت به سمت دریا» ایفا کرد و به وارد کردن ضربه نهایی به آرمان ائتلاف جنوب کمک کرد.

ten-touchup-times_2.jpg


2) سخنرانی لنین برای سربازان در سال 1920

این عکس که توسط جی پی گولداشتاین گرفته شده و در دوران شوروی به چاپ رسید یکی از صحنه‌های انقلاب روسیه بود که بازسازی شده است.

این عکس صحنه‌ای را به ثبت رسانده که لنین سربازان ارتش سرخ را که آماده عزیمت به سوی جبهه لهستان و رویارویی با سربازان جوزف پیلدوسکی هستند، تشویق می‌کند. اما صحنه اصلی چه بود؟ این عکس که چند ثانیه قبل از عکس قبلی گرفته شده نشان می‌دهد لنین در آن روز توسط لنین تروتسکی، عضو کمیته مرکزی که با کلاه و سبیل در پله‌های جایگاه ایستاده است و لف کامنف که پشت سر وی ایستاده، همراهی می‌شده است.

این دو مرد که از سوی لنین رقیبان قدرتش شمرده می‌شدند حذف شده و مشارکتشان در انقلاب تا اندازه زیادی از سوابق تاریخی پاک شد. با این حال این عکس با دو مرد حاضر در آن به طور گسترده در دهه 1920 چاپ شد و در دوران شوروی سابق حتی در دوران گورباچف بازسازی شد.

ten-touchup-times_3.jpg


3) ملاقات هیتلر با لنی ریفنشتال در سال 1937

فیلمساز نازی در مرکز عکس با پیشوا در برلین دیدار می‌کند. در کنار آن‌ها در سمت چپ، هنز برادر این فیلمساز و در سمت راست ایلزه همسر وی قرار دارند؛ به زمینه‌های شبح مانند نزدیک ایلزه در وسط سمت راست تصویر توجه کنید.

در عکس اصلی، فرد ناپدید شده کسی جز جوزف گوبلز، پروپاگاندیست ارشد رایش سوم نیست. اینکه چرا هیتلر یکی از همکاران وفادارش را از این عکس پاک کرده همچنان یک معما مانده است. آنگونه که تاریخ نقل می‌کند اندکی پس از گرفته شدن این عکس گوبلز که در کنار پیشوا ایستاده بود پس از آگاه شدن هیتلر از ارتباط وی با یک هنرپیشه مورد غضب وی قرار می‌گیرد.

ten-touchup-times_4.jpg


4) ایالت کنت در سال 1970

در این عکس ماری آن ویچیو، 14 ساله در کنار جسد جفری میللر، دانشجوی دانشگاه که توسط افراد گارد ملی در جریان اعتراض علیه جنگ در ویتنام کشته شده زانو زده است. این عکس برنده جایزه پولیتزر توسط جان فیلو، دانشجوی فوتوژورنالیسم گرفته شده و به نماد دوران پرآشوب تبدیل شد.

اما عکس اصلی با همه درامی که داشته از یکی از قوانین اصلی ترکیب عکس تخطی کرده است: تیر حصارهای مزرعه پشت وچیو در انتهای سر وی تمام می‌شوند، درست مثل اینکه در سرش فرو رفته باشد. هنگامی که این تصویر در مجله لایف در آن هفته منتشر شد دبیران تصمیم گرفتند آن را حذف کنند.

ten-touchup-times_5.jpg


5) پوستر آلبوم ابی رودز گروه بیتلز

با اینکه این پوستر مستطیلی به‌مناسبت انتشار دومین آلبوم این گروه موسیقی بود به شکل متفاوت‌تری از کاور اصلی منتشر شد و یک مورد اضافی داشت که قابل توجه‌ترین تغییر عکس اصلی بود. در اثر هنری اصلی، برخی از ناشران آمریکایی تصمیم گرفتند سیگار را از دست پل بدون اجازه گرفتن از وی یا اپل ریکوردز که دارنده حقوق این تصویر بود، حذف کنند.

ten-touchup-times_opra.jpg


6) عکس روی جلد از اپرا وینفری در تی وی گاید

این عکس روی جلد از مجری برنامه گفت‌وگوی روزانه دارای دو دستکاری فوق‌العاده بوده که اولی مربوط به انبوه پولهایی بود که اپرا وینفری بر روی آن‌ها نشسته بود. در تصویر اصلی سر اپرا وینفری به طور فوق‌العادهای بر روی بدن یک هنرپیشه چسبانده شده بود؛ این دستکاری فورا از سوی طراح مد این هنرپیشه تشخیص داده شد.

ten-touchup-times_6.jpg


7) عکس روی جلد مارتا استیوارت در نیوزویک در سال 2005

برای گزارشی درباره دورنمای شغلی خوش بینانه‌ای که پس از آزادی از زندان در پیش روی مارتا استیوارت قرار دارد، دبیران نیوزویک تصویر دیجیتالی مرکبی از سر استیوارت را که برروی بدن یک مدل چسبانده شده بود نشان دادند.

در تصویر واقعی که 9 ماه قبل از انتشار گزارش نیوزویک در شورای طراحان مد جوایز مد آمریکا گرفته شد، ملکه خانه را به شکلی بی‌پروا که کت سفیدی به تن دارد نشان می‌دهد. دبیران این نشریه عکس گرفته شده را به مارک برایان براون نسبت دادند در حالی که در واقع توسط ران گاللا، پاپاراتزی سابق گرفته شده بود.

ten-touchup-times_7.jpg


8) آزمایش موشکی ایران سال 2008

این عکسِ منتشر شده توسط یکی از خبرگزاری‌های ایرانی، در گزارش تایم - با ذکر این‌که در همان زمان به‌شدت مورد توجه بسیاری از روزنامه‌های بزرگ دنیا قرار گرفت - این‌طور توصیف شده که به‌منظور پنهان کردن عمل نکردن موشک دومی از سمت راست دستکاری شده است. هرچند که تصاویر موجود از این آزمایش موشکی در سایر خبرگزاری‌ها و رسانه‌های ایران، تنها از جاماندگی عکاس در تنظیم زمانی دقیق حکایت دارد.

ten-touchup-times_8.jpg


9) کیم جونگ ایل و سربازان کره شمالی 2009

ناظران غربی PRK مدتها مظنون بودند این عکس که توسط KCNA، خبرگزاری رسمی کره شمالی منتشر شده دستکاری شده تا کیم جونگ ایل را در بهترین وضعیت ممکن نشان دهد. این عکس جمعی که به‌دنبال شایعه بیماری کیم جونگ ایل منتشر شد، برای کشف ناهماهنگی به دقت مورد بررسی قرار گرفت.

این عکس وی را به همراه هنگی از سربازان کره‌یی نشان می‌داد. اما در نمای نزدیک از عکس اصلی، تحلیلگران بر روی بخش مرکزی عکس زوم کردند که در آن جایگاه رژه دیده می‌شود در حالی که به‌نظر می‌رسد کیفیت چوب یا آهن متفاوت است که نشان می‌دهد کیم در حقیقت در این عکس گنجانده شده است.

ten-touchup-times_9.jpg


10) بنیامین نتانیاهو و کابینه‌اش سال 2009

روزنامه اسرائیلی یاتد نیمان این عکس جمعی را منتشر کرد که در آن نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی که به تازگی انتخاب شده در سمت چپ و شیمون پرز، رییس جمهور اسرائیل در سمت راست و اعضای دولت جدید نتانیاهو قرار دارند اما نسخه تغییرنیافته این عکس نشان می‌دهد که این روزنامه دو زن عضو کابینه را با چهره مردان عوض کرده است. زیرا بیش‌تر خوانندگان این مجله شامل ارتدوکس‌های متعصبی هستند که خدمت کردن زنان در دولت را مناسب نمی‌دانند.

 

شعر حمید مصدق و پاسخ فروغ فرخزاد


حمید مصدق خرداد 1343 
 

 
 
 
تو به من خندیدی و نمی دانستی
 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
  
 
جواب زیبای فروغ فرخزاد به حمید مصدق 

 

 

من به تو خندیدم

چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت . . .