سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

دور از آن زلف پریشان دلم آرام نیافت

نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم
دیده روشن به صفای رخ ماهش کردم

تا بَرم ره به دلِ آن گل خندان چو نسیم
گاه و بی‌گاه گذر بر سر راهش کردم
  ادامه مطلب ...