سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

غدیر خم

واپسین حج رسول الله بود 

چون نبی از مرگ خود آگاه بود 

سوی یثرب رهسپار این کاروان 

ناگهان گفتا بمان ای ساربان 

اندر این منزل بمان تا دیگران 

آیند اینجا از پس و پیش ای جوان 

آنکه از ما زودتر رفته را باز آورید 

ماندگان را حکم تعجیل آورید 

زین سبب جمعی بزرگ آمد پدید 

پس بگفتا احمد از عهدی جدید 

دین حق شد کامل امروز این چنین

با شمایم ای همه اهل یقین

بعد من ماند دو هدیه یادگار

وصل شو بر آن که گردی رستگار

اول این قرآن محکم باشد ای یاران من

دومین اش اهل بیت و خاندان جان من

هر که را من مهتر و مولای او 

باشم و فرمانده و والای او 

بعد من باشد علی مولای وی 

از دیار شام تا آن سوی ری 

بیعت آوردند آن مردم با علی 

از پی دستور آن اُمّی نبی  

یا علی ای وارث دین خدا 

ای نماد رافت ای شیر خدا 

لطف خود را شامل حالم نما 

در تمام زندگی و مرگ ار جانان ما 

 

 

 

  عید سعید غدیر مبارک

دل دیوانه‌

از دل دیوانه‌ام دیوانه‌تر دانی که کیست؟ 

من که دائم در علاج این دل دیوانه‌ام 

 

 

 

سحاب اصفهانی

تبریک

عید سعید قربان، تجلی‌گاه اخلاص و بندگی مبارک باد

فریادرس

دیگر به گمانم که کسی یار کسی نیست 

در این شب تاریک که فریاد رسی نیست 

 

 

 

اشک نا پیدا

چون عزم رفتن می‌کنی در چشم غمگینم نگر 

اندوه پیدا را ببین در اشک نا پیدای من 

 

 

مهدی سهیلی

شرح هجر یار

صفحه ای که در آن شرح هجر یار نویسم 

ز گریه شسته شود گر هزار بار نویسم 

امان نمی دهدم گریه آنقدر که پیاپی 

به خاک پای تو از چشم اشکبار نویسم 

 

محتشم کاشانی