سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

هر چه زنی بزن مزن طعنه به روزگار من

هرچه کُنی بکُن مکُن ترک من ای نگار من   
هر چه بَری ببَر مبَر سنگدلی به کار من

هر چه نهی بنه منه پرده به روی چون قمر
هر چه دَری بدَر مدَر پرده اعتبار من
  ادامه مطلب ...

روز معلم

روزمعلم گرامی باد

هما میرافشار

سر پنجه به چشمانم بگرفتم و بستم چشم
پیشانی خود پنهان بر پنجه خود کردم
تا داغ شکستم را از خلق کنم پنهان
اما تو که می بینی اما تو که می دانی
 تنها ترم از تنها ای یاور بی یاران
 

ادامه مطلب ...

کرد تاراج غم عشق شکیبایی را

داد حُسنت به تو تعلیم خودآرایی را
زیبِ اندام تو کرد این همه زیبایی را

قدرتِ عشق تو بگرفت به سرپنجهٔ حُسن
طرفة العین ز من قوهٔ بینایی را
  ادامه مطلب ...

خونابۀ دل می نوشم

سودا زده ای مستانه
 آمد شبی از میخانه  
 گفتم که ربود از خویشت
 گفتا نِگهِ جانانه
 

ادامه مطلب ...