سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

خیام



گر می نخوری طعنه مزن مستان را

بنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که می می نخوری

صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا

دادکان: این خیانت تا ابد بر پیشانی‌تان می‌ماند

رئیس اسبق فدراسیون فوتبال در رابطه با انصراف علی کفاشیان از نامزدی در انتخابات کمیته اجرایی کنفدراسیون فوتبال آسیا اظهار کرد: کفاشیان پس از یازده سال پستی را از فوتبال ایران گرفته است که با زحمت فراوان به دست آمده بود. پست اکس‌کو(Executive Committee ) یا همان کمیته اجرایی، پستی بسیار مهم است چرا که کارهای اجرایی فوتبال آسیا را در این کمیته انجام می‌دهند و همچنین تمامی اقدام‌های مثبت و تصمیمات کلان مربوط به کنفدراسیون فوتبال آسیا را اعضای این کمیته انجام می‌دهد.

ادامه مطلب ...

قیصر امین پور


پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ادامه مطلب ...

مرغ دریا

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
اندر این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت


خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت

ادامه مطلب ...

عدالت آسمانی

یه روز 3 تا پسر بچه میرن پیش ملانصرالدین و میگن ما 10 تا گردو داریم میشه اینارو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟

ملا می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟

بچه ها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن.

ملا 8 تا گردو می ده به اولی 2 تا می ده به دومی دو پس گردنی محکم هم می زنه یه سومی!

بچه ها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه ملا؟

ملا می گه: خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده!!! 

 

منبع:ایمیل ارسالی یکی از دوستان

گل مریم

گل مریم! تنت دلتنگ باغه
میدونم قصر اونجا بی چراغه

میگن آب و هوای قلبا سرده
گل یخ روی خاکش خونه کرده

تمام لحظه ها از جنس سنگه
برای اون دلی که تنگ تنگه

گل مریم ببین! راهت چه دوره
فضای خونه بی تو سوت و کوره

ادامه مطلب ...

روش شناخت شیطان

روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد. با خود عهد کرد تازمانی که  انسانی نیابد که بتواند او را به حیرت وا دارد، از این سفر بر نگردد. نیم دو جین روح را در خورجین ریخت. نان جویی بر داشت و به راه افتاد.  رفت و رفت و رفت. هزاران فرسنگ راه رفت تا اینکه تردید در دلش  جوانه بست که شاید تصمیم غلطی گرفته باشد. در هیچ کدام از جاده های دنیا به هیچ بنده ای که توجه او را جلب کند و یا حتی کنجکاوی او را بر انگیزد، بر نخورد. دیگر داشت خسته می شد.
ادامه مطلب ...