توی کافهی فرودگاه یکی بود که پشت سر هم سیگار میکشید؛ یکی دیگه رفت جلو گفت:
- بب...خشید آقا! شما روزی چند تا سیگار میکشین؟
- منظور؟
- منظور
اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع میکردین، به اضافهی پولی که به خاطر
این لامصب خرج دوا و دکتر میکنین، الان اون هواپیمایی که اونجاست مال شما
بود!
- تو سیگار میکشی؟
زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن
جوان: یواشتر برو من می ترسم! مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره! زن
جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم! مردجوان: خوب، اما اول باید بگی
دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی.
مرد جوان: مرا محکم بگیر . زن جوان: خوب،
حالا می شه یواشتر برونی؟ مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا
برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه
لطفا به لینک زیر سر بزنید تا عمق فاجعه اجتماعی رو در مملکت ثروتمندی که داعیه مدیریت جهانی داره، ببینید.
وقتی ناصر الدین شاه دستگاه تلگراف را به ایران آورد و در تهران نخستین تلگرافخانه افتتاح شد ؛ مردم به این دستگاه تازه بی اعتماد بودند،