سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

مبعث

عید سعید مبعث مبارک باد

تجارت ناجوانمردانه

روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستایی ها اعلام کرد که به ازای هر
میمون۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است
از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند. مرد هم هزاران میمون
به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از
تلاش کشیدند.. به همین خاطر مرد این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰
دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از
مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا بالاخره روستاییان دست از کار کشیدند و

برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند… ادامه مطلب ...

نیش عقرب

هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...

هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !!! ادامه مطلب ...

بی نتیجه

و باز هم مذاکرات بی نتیجه با 1+5 و بیچاره مردمی که هزینه های زندگیشان به این مذاکذات مسخره وابسته است.

سوم خرداد

سوم خرداد در این چند دهه اخیر روز شادی بخشی برای مردم ما بوده است. اولین خاطره خوبی که از این روز دارم آزاد سازی خرمشهر بود. دوستانی که زمان جنگ رو به یاد دارند می‌تونن شهادت بدن که با اعلام خبر آزاد شدن خرمشهر چه شور و نشاط عظیمی جامعه رو فرا گرفت. خرمشهر اشغال شده غرور ملی هر وطن پرستی رو جریحه دار کرده بود و ...

دومین خبر مسرت بخش در این روز در سال ۷۶ اتفاق افتاد و اون هم چیزی نبود جز اعلام پیروزی رئیس جمهور محبوبم سید محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد. من شخصا فکر نمی‌کردم حاکمیت به پیروزی خاتمی رضایت بده ولی زمانی که پیام تبریک رقیب خاتمی از رادیو پخش شد چنان شور و شوقی مرا و مردم اطرافم را فرا گرفت که کمتر اتفاق افتاده است.

امسال هم سوم خرداد می‌تواند مردم ما را بار دیگر شادمان سازد. چند هفته ایست که اکثریت جامعه منتظر فرا رسیدن این روز هستند تا نتیجه مذاکرات ایران با ۱+۵ را ببینند و چنانچه این مذاکذات منجر به لغو کلیه تحربم ها علیه ایران شود، مجددا دل این مردم ستم کشیده شاد خواهد شد.

به امید روزی که به سطحی از زندگی که ایرانی استحقاق آن را دارد، برسیم. آمین

آنتوان چخوف

همین چند روز پیش، پرستار بچه‌‌‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم .

به او گفتم:بنشینید می‌‌‌‌دانم که دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمی‌‌‌آورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی‌‌‌روبل به شما بدهم این طور نیست؟

- چهل روبل .

- نه من یادداشت کرده‌‌‌‌ام، من همیشه به پرستار بچه‌‌هایم سی روبل می‌‌‌دهم. حالا به من توجه کنید.
شما دو ماه برای من کار کردید.

ادامه مطلب ...