سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

به سرش هوای حوا زد و رفت

دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنه ی کفش فرارو ور کشید
آستین همت رو بالا زد و رفت

یه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشه ی فردا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوٌا زد و رفت
  ادامه مطلب ...

تیم ملی و اسکوچیچ

بازی ها و نتایج درخشان تیم ملی فوتبال ایران در مسابقات  مقدماتی جام جهانی قطر، در کنار تحریم ها و مشکلات فراوان اقتصادی، به معجزه ای می ماند و نیز مرهم کوچکی است بر زخم های عمیق ملتی که از سوء مدیریت و ناتوانی مدیران جامعه رنج می برد.

فاجعه ویلموتس را به یاد بیاوریم. در پیش مقدماتی و در حالیکه به نظر گروه چندان سختی نداشتیم، با دو باخت پیاپی با همین تیم و بازیکنان به حذف نزدیک شدیم. در حالیکه ویلموتس هم از کنار تیم رفت و در چنین شرایطی و با وجود زمان اندک، امکان آوردن مربی بزرگ جدیدی برای تیم نبود. چرا که تا مربی جدید بخواهد با حال و هوای فوتبال ما و بازیکنانمان و فرهنگ ایران و ایرانی آشنا شود، زمان از دست می رفت.

شخصا به گزینه  هایی مثل برانکو، یحیی و اسکوچیچ فکر کردم. برانکو که متاسفانه سریعا با عمان قرارداد بست. یحیی به خاطر موقعیت خوبش در پرسپولیس و شاید مخالفت باشگاه از گزینه ها کنار رفت. از نظر من تنها گزینه باقیمانده اسکوچیچ بود که علیرغم نداشتن رزومه ای قوی و دهان پر کن (مثل ویلموتس) همیشه بازی های تیم هایش را دوست داشتم و همیشه تیم هایش بدون ستاره خاصی زیبا بازی می کردند.

  ادامه مطلب ...

آبان 98

دو سال پیش در چنین روزهایی مردمی که از رفتار نامتعارف و غیر دوستانه حکومت در قبال گران کردن ناگهانی بنزین، آن هم پس از افزایش چند برابری قیمت ارز و سایر کالاهای اساسی شکه شده بودند، به قصد اعتراض به حق و بر اساس نص قانون اساسی راهی خیابان ها شدند تا خشم و اعتراض خود را به این تصمیم و سایر تصمیماتی که هر روز سفره ایشان را کوچکتر کرده و می کند به اطلاع حاکمان خود خداوند پندار برسانند. اما دریغ ...

  ادامه مطلب ...

ابر سحرخیز ببار و ببار

ابر سحرخیز ببار و ببار
هیچ مپرهیز، ببار و ببار
فرصت پنهان شدنم را بگیر
رحم نکن بر منِ در من اسیر
ماهی من، تُنگ پذیری نداشت
حیف جز این نیز گزیری نداشت
تُنگ نه، شاید دلِ تَنگم چه فرق
این که منم شیشه و سنگم، چه فرق

  ادامه مطلب ...

جان به قربانِ تو ای جانانه آذربایجان

تو همایون مهدِ زردشتی و فرزندانِ تو
پورِ ایران‌اند و پاک‌آیین نژادِ آریان

اختلافِ لهجه ملیت نزاید بهرِ کس
ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان

گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه‌ای
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان
  ادامه مطلب ...

ندانم از این دنیا چه خواهم

بخوان ز نگاهم که غرق گناهم
بگو چه کنم گم کرده راهم
ندانم از این دنیا چه خواهم

بگو، تو بگو رو به که آرم
به دست چه کس دل بسپارم
کجا برم این دل که نباشد
نشان تو ای صبح بهارم

هر کجا پا می گذارم
خاطراتی از تو دارم
بیا بهار را گذشته ها را
تو بار دیگر به خاطر آور
  ادامه مطلب ...

قبله دل

هر سو که دویدیم همه سوی تو دیدیم
هر جا که رسیدیم سر کوی تو دیدیم

هر قبله که بگزید دل از بهر عبادت
آن قبله ی دل را خم ابروی تو دیدیم
  ادامه مطلب ...