سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

خاطره های کلنگی

پیدا شده ست با همه ی
چشم تنگی ات
از پشتِ دکمــــه بادکنک های رنگــــی ات
ترکیب جالبی ست قلـم کاری تنت

پهلوی کفش پاشنه دار فرنگـی ات

  ادامه مطلب ...

دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است

مرگ بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قرآن خوانده ام... یعقوب یادم داده است:

دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است

  ادامه مطلب ...

تو غلط می کنی


تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری
سر خود آینــه را غـــرق تماشــا ببری

مرده شور من ِ عاشق که تو را می خواهم

گـــور بابای دلـی را کــــه بـــه اغــــوا ببری
 

ادامه مطلب ...

تلخی و شیرینی


چه کسی روی لبان تو شکر ریخته است؟
قهوه ی چشم تو را باز قجر ریخته است؟

هدفش چیست از این تلخی و شیرینی ها؟
آنکه در خیر عمل های تو شر ریخته است

عاشقت بوده خدا و به گمانم قندیل
اشک او بوده که از عصر حجر ریخته است
  ادامه مطلب ...

او استکان چایی خود را نخورد و رفت

او استکان چایی خود را نخورد و رفت

بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت



گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی

تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت

  ادامه مطلب ...

بیدارم نکن مادر


یک عمر جان کندم میان خون و خاکستر
من نامه بر بین تو بودم با کسی دیگر

طاقت نمی آوردم اما نامه می بردم
از او به تو ..از تو به او.. مرداد .. شهریور

پاییز شد با خود نشستم نقشه ایی چیدم
می خواستم غافل شوید از حال همدیگر
  ادامه مطلب ...

شماره ات چند است؟


قطارِ خطّ لبت راهی سمرقند است
بلیت یک سره‌ از اصفهان بگو چند است؟

عجب گلی زده‌ای باز گوشه‌ی مویت
تو ای همیشه برنده! شماره‌ات چند است؟


  ادامه مطلب ...