می و میخانه مست و می کشان مست
زمین مست و زمان مست و آسمان مست
نسیم از حلقه زلف تو بگذشت
چمن شد مست و باغ و باغبان مست
ادامه مطلب ...
دور از تو در این شهر مرا هم نفسی نیست
فریاد کنم از دل و فریادرسی نیست
دل شاد به مهر دگری کی شود ای دوست
گلشن که اقامتگه هر خار و خسی نیست
ادامه مطلب ...
اگر گویم من از چشمان او افسانه ای را
حدیث چشم او ریزد بهم میخانه ای را
در این فصل گل ای ساقی که غم بگریزد از دل
چه سازم با غم عشقی که در دل کرده منزل
ادامه مطلب ...