سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

گلشن که اقامتگه هر خار و خسی نیست

دور از تو در این شهر مرا هم نفسی نیست
فریاد کنم از دل و فریادرسی نیست

دل شاد به مهر دگری کی شود ای دوست
گلشن که اقامتگه هر خار و خسی نیست
  
 گفتم به دل از همهمه در سینه چه غوغاست
گفتا که در این خانه بجز دوست کسی نیست

ای آه بسوزان ز شرر سینه ی ما را
کاین سینه برای دل ما جز قفسی نیست

ما را نفس از هجر به لب آمد و مردم
گویند که این عشق تو هم جز هوسی نیست

من غرق تمنا و تو در ساحل غفلت
افسوس دگر بر تو مرا دسترسی نیست

بیژن ترقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد