سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

عید شما مبارک

عید سعید فطر بر همه روزه داران و عبادت کنندگان و حاضرین در میهمانی خدا گرامی باد. طاعات و عبادات قبول در گاه حق و التماس دعا

درها در حال بسته شدن هستند، کسی گیر نکنه!


ماه مبارک هم مثل خیلی چیزهای دیگه در این زندگی به پایان رسید ... نماز و روزه اتون قبول ... بحثی هم نداریم چه کسی روزه واقعی گرفت و کی نگرفت؛ تقاضای ویدیوچک هم نمی کنیم تا آمار اونایی رو که به آزادی‌های یواشکی تمکین کردن دربیاریم ... به ما چه؟ زور که نیست، هر کی دوست داره بره بهشت؛ هر کی هم دوست نداره بره به جهنم!

  ادامه مطلب ...

شماره ات چند است؟


قطارِ خطّ لبت راهی سمرقند است
بلیت یک سره‌ از اصفهان بگو چند است؟

عجب گلی زده‌ای باز گوشه‌ی مویت
تو ای همیشه برنده! شماره‌ات چند است؟


  ادامه مطلب ...

بچه محله امام رضایُم


شعر طنز با لهجه مشهدی

بچه محله امام رضا



**


موره میبینی که شر و با صفایم

بچه محله امام رضایم

زلزلیم حادثیم بلایم

بچه محله امام رضایم

هر روز جمعه دلومه مبندم

به پینجله طلا و ورمگردم

کار و بارم ردیفه با خدایم

بچه محله امام رضا یم

به موبگو بیا به قله قاف

اصلا مو ره بیزر همونجه علاف!

قرار مرار هر چی بیگی مو پایم

بچه محله امام رضایم

دروغ ، مرغ نیست مییون ما باهم

الان به عنوان مثال تو حرم

چند روزه که تو نخ کفترایم

بچه محله امام رضایم

چشم موره گیریفته چنتا کفتر

گفته خودش: چنتاشه خواستی وردر

الان درم خادماره مپایم

بچه محله امام رضایم

کفتراره که بردم از روگنبد

مرم مو واز تونخ رفت وآمد

تو نخشه او گنبد طلایم

بچه محله امام رضایم

گنبده نصب شب مده به دستم

او گفته: هر وخ که بییی مو هستم

مویم که قانع و بی ادعایم

بچه محله امام رضایم

وخته میبینم توی عالم همه

ازش میگیرن و مگن واز کمه

گنبدشه اگر بده رضایم

بچه محله امام رضایم

گنبد وممبد نموخوام باصفا

سی ساله پای سفره ای آقا

منتظر یک ژتون غذایم

بچه محله امام رضایم



قاسم رفیعا

ای حرف هایت بی بدیل

رنگ موهایت طلا، ای طعم لب هایت عسل

من تشنه ی یک بوسه ام ،حی علی خیرالعمل


حی علی خیر العمل ،حی علی خیر العمل

الله اکبر ای صنم ،الله اکبر ای هبل


هر روز با یاد تو هفده بار شاعر می شوم

روزی سه نوبت گفته ام در مدح چشمانت غزل


پیراهنت دشتی پر از گل های وحشی می شود

دشتی که در آن می کند فرهاد شیرین را بغل


ایرانی و هندی برایم هر دو جورش را برقص

ای تاج دارا روی سر ، ای خانه ات تاج محل


ای چشم هایت چون دو ببر وحشی مازندران

با رفتنت انداختی مازندران را در هچل


چشمان من در لحظه دیدار با چشمان تو

حیران تر از چشم شتر هایند در جنگ جمل


بیت نهم را با زبان خود به شعرم هدیه کن

ای حرف هایت بی بدیل ،ای شعر هایت بی بدل



آمنه دولت آبادی

از ماجرای «بیجه» تا مرگ تلخ «نگین و نگار»؛ لاپوشانی تا کی؟!


اخبار تلخی که گریه را از شیارهای چهره عبور می‌‌دهند، زیادند؛ مثل دختر بچه شش ساله بوشهری که بدنش با فندک مرد معتاد سوزانده و دو چشمش کور شد...

مثل عرشیای چهار ماهه محله «لب‌خط» که در مصرف ناخواسته و استنشاق دود مواد مخدر پدر و مادر در زیر سقف، اوردوز کرده و قلبش از تپش ایستاد...

مثل پدری که همین روزها نگین و نگار 7 و 12 ساله‌اش را به دار آویخت و گریان و پشیمان خود را هم کشت و ای کاش یکی از درختان بلند آن باغ متروکه می‌گفت چه رنجی آنچنان به این مرد هجوم آورد که وقتی تمامی باغ گریه می‌کرد، دخترکانش را بین آسمان و زمین معلق کرد؟...

 
ادامه مطلب ...

مهم است که دومین کشور غمگین دنیا هستیم؟!


مؤسسه گالوب گزارشی مبنی بر بررسی وضعیت خشنودی و خوشحالی در بین 138 کشور منتشر کرد که بنا به این گزارش، عراق نخستین کشور غمگین جهان معرفی شده است. بعد از عراق، کشورهای ایران، مصر، یونان و سوریه به ترتیب به عنوان ناشادترین کشورهای جهان معرفی شدند.

آنچه گالوپ در این نظر سنجی راجع به ایران بدان رسیده ، با پوست و گوشت و استخوان توسط مردم ایران لمس می شود.
این یک واقعیت است که مردم ایران، چندان شاد نیستند. اگر امکان نظرسنجی ها و بررسی های علمی ندارید، کافی است همین امروز در خیابان به چهره آدم ها نگاه کنید تا ببینید که چه اندوهی در آنها موج می زند.

همین چند روز پیش جام جهانی فوتبال به اتمام رسید. در همه دنیا،‌ مردم برای دیدن مسابقات فوتبال، در خیابان ها و پارک ها جلوی تلویزیون های شهری جمع شدند و شادی کنان و در کنار یکدیگر ، مسابقات مورد علاقه شان را تماشا کردند.
اما در ایران چه شد؟‌ از مدت ها قبل ، دغدغه برخی مسوولان این شده بود که نکند یک عده دور هم فوتبال ببینند. حتی در محیط های سربسته و تحت کنترل سالن های سینما هم نگذاشتند خانواده ها جمع شوند و فوتبال را بر پرده پرهیجان سینماها و به طور جمعی ببینند. خبری هم از تلویزیون های شهری و تماشاهای پرهیجان گروهی نبود. حتی به قهوه خانه دارها هشدار داده بودند که اگر موقع پخش فوتبال، تلویزیون هایشان را روشن کنند، مسؤولیت هر گونه عواقبی بر عهده خود آنها خواهد بود!

  ادامه مطلب ...