سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

بیا امشب بکن کاری خدایی

دلم خون گشته امشب از جدایی
چه  گردد  دلبرا  کز در درآیی

خدایا یارم آور در کنارم
بیا امشب بکن کاری خدایی

چو نی از بندبندم ناله خیزد
بیا بشنو، نوای بی‌نوایی
  ادامه مطلب ...

چون جغد آشیانه به ویران نهاده ایم

امشب چو لاله داغ تو بر جان نهاده ایم
دیوانه وار سر به بیابان نهاده ایم

عشق تو زندگانی ما را خراب کرد
چون جغد آشیانه به ویران نهاده ایم
  ادامه مطلب ...

این‌همه رسـوا تو مرا خواستی

حال که تنهــــا شـده ام می روی
واله و رســـوا شـده ام می روی

حال که غیــــر از تو ندارم کسی
این‌همه تنها شـــــده ام می روی
  ادامه مطلب ...

من از تو نباید خبری داشته باشم؟

ای کاش چو پروانه پری داشته باشم

گر دولت دیدار تو در خانه ندارم

ای کاش که در ره‌گذری داشته باشم

از فیض حضور تو اگر دورم ومحروم

از دور به رویت نظری داشته باشم

گویند که یار دگری جوی و ندانند

بایست که قلب دگری داشته باشم

از بلهوسی‌ها هوسی مانده نگارا

وان این که به پای تو سری داشته باشم

تاریک‌شبی گشت شب و روز جوانی

ای کاش امید سحری داشته باشم

در مجلس ارباب تکلف چه بگویم

در می‌کده باید هنری داشته باشم

بگذار که از دوستی باده‌فروشان

رگبار غمت را سپری داشته باشم

هم‌صحبتی و بوس و کنارت همه گو هیچ

من از تو نباید خبری داشته باشم؟

بسیار مکن ناله که این شعله «عمادا»
می‌سوزد اگر خشک و تری داشته باشم

عماد خراسانی