گر دولت دیدار تو در خانه ندارم
ای کاش که در رهگذری داشته باشم
از فیض حضور تو اگر دورم ومحروم
از دور به رویت نظری داشته باشم
گویند که یار دگری جوی و ندانند
بایست که قلب دگری داشته باشم
از بلهوسیها هوسی مانده نگارا
وان این که به پای تو سری داشته باشم
تاریکشبی گشت شب و روز جوانی
ای کاش امید سحری داشته باشم
در مجلس ارباب تکلف چه بگویم
در میکده باید هنری داشته باشم
بگذار که از دوستی بادهفروشان
رگبار غمت را سپری داشته باشم
همصحبتی و بوس و کنارت همه گو هیچ
من از تو نباید خبری داشته باشم؟
بسیار مکن ناله که این شعله «عمادا»
عشق آن اگر باشد که میگویند
دلهای صاف و ساده میخواهد
...
عشق آن اگر باشد که من دیدم
انسان فوق العاده میخواهد