سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

خود را ،فراتر از سبلان فرض کرده‌اند

ما را همیشه برگ خزان فرض کرده‌اند
در زیر پای رهگذران فرض کرده‌اند

چون ابرهای کاغذی آسمان شهر
در دست بادها ،نگران فرض کرده‌اند
  
این ریگ‌های بی سر و سامان دره‌ها
خود را ،فراتر از سبلان فرض کرده‌اند

اینان که گوش ما و شما را بریده‌اند
ما را بدون دست و زبان فرض کرده‌اند

ما را کلاغ‌های سیاهی کنار هم
درگیر چند لقمه‌ی نان فرض کرده‌اند

این لات‌ها که جای هبل را گرفته‌اند
خود را خدایگان جهان فرض کرده‌اند 



موسی عصمتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد