ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن
رحمی به دل سوخته بی سر و پا کن
درد دل درویش و تمنای نگاهی
زان چشم سیه مست به یک غمزه دوا کن
گر لاف زند ماه که ماند به جمالت
بنمای رخ خویش و مه انگشتنما کن
ای سرو چمان از چمن و باغ زمانی
بخرام در این بزم و دو صد جامه قبا کن
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند
ای دوست بیا رحم به تنهایی ما کن
با دلشدگان جور و جفا تا به کی آخر
آهنگ وفا ترک جفا بهر خدا کن
حزنی اصفهانی