سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

مهدی اخوان ثالث

شب از شب‌های پاییزیست.
از آن همدرد و با من مهربان شبهای شک‌آور
ملول و خسته‌دل، گریان و طولانی.
شبی که در گمانم من
که آیا بر شبم گرید، چنین همدرد،
و یا بر بامدادم گرید، از من نیز پنهانی.
  
و اینک خیره در من مهربان بینم
که دست سرد و خیسش را
چو بالشتی سیه زیر سرم  
بالین سوداها  گذارد شب
من این می‌گویم و دنباله دارد شب.

خموش و مهربان با من
به ‌کردار پرستاری سیه پوشیده
پیشاپیش، دل برکنده از بیمار،
نشسته در کنارم، اشک بارد شب.
من این می‌گویم و دنباله دارد شب.

مهدی اخوان ثالث

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد