سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

این همه وسواس چرا؟

من که با صاعقه‌ای می‌شکنم داس چرا؟

بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟


خودِ بارانم و تو پاک‌ترم می‌خواهی!

آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟


خسته‌ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا

شده‌ام عاشق یک آینه‌نشناس چرا؟
 

 
گفته بودی که تماشاگر باغ دلمی
لک شده دست تو از شاخه‌ی گیلاس چرا؟

از درختان دلم عشق بچین، نوبری است
فرصتی نیست بیا، کشتن احساس چرا؟

مهدی اخوان ثالث

نظرات 1 + ارسال نظر
کوچیک شما چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:54 ب.ظ

احسنت احسنت!
سلیقه ی خوبی دارید!
خدا قوت!دلم میخواست زیر همه پست هاتون تعریف کنم و خسته نباشید بگم ک مقدور نیست!
از همین جا تشکر میکنم و خسته نباشید میگم!
تشکر میکنم و خسته نباشید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد