سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

پدر و مادر


ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻳﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪﻳﻢ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮﻱ ﻣﺎﺩﺭ
ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩ....
ﻏﻀﺒﺶ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩ...
ﻭ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺍﺵ ﻋﺸﻖ ...

ﺧﻴﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻳﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪﻳﻢ ﭘﺸﺖ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﺪﺭ
ﺧﻤﻴﺪﮔﯽ ﻗﺎﻣﺖ ﺍﻭﺳﺖ ...

ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﻓﻴﺜﺎﻏﻮﺭﺱ!
ﭘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﻌﺎﺩﻻﺕﺳﺖ!

ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﻧﻴﻮﺗﻦ!
ﺭﺍﺯ ﺟﺎﺫﺑﻪ، ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ!

ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺃﺩﻳﺴﻮﻥ!
ﺍﻭﻟﻴﻦ ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ، ﭘﺪﺭﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ...


منبع: پیام ارسالی یکی از دوستان

درسی از ادیسون

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار
میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد

این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتاً کاری از دست کسی بر نمیآید و تمام تلاش مأموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر
ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.

ادامه مطلب ...