سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

از کوره دررفتن


وقتی کوره های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن  روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت کم کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود "

از این رو برای توصیف رفتار افرادی که ناگهانی و به سختی خشمگین میشوند از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود




منبع: گروه تلگرامی مهارت های ارتباطی

ولنتاین و سپندارمذگان

دوباره به ایام ولنتاین نزدیک می شویم و بحث داغ خوب یا بد بودن پاس داشت این روز غربی در فضای مجازی مطرح است. آنچه در این بین مهم به نظر می رسد، این است که چه خوب می شد جوانان عزیز وطنم قبل از انجام هر کاری راجع به آن تحقیق و بررسی نموده و سپس با داشتن اطلاعات کافی تصمیم گیری نمایند. فکر می کنم با من موافق باشید که تقلید کورکورانه در هیچ موضوعی جالب و صحیح نیست و خصوصا نسل تحصیل کرده هموطن باید انتخاب هایی با چشمان باز داشته باشند تا خدای نکرده در آینده احساس پشیمانی و یاس ننمایند.

  

ادامه مطلب ...

سیمین بهبهانی


یاد و خاطر بزرگ بانوی عرصه فرهنگ، سیمین بهبهانی گرامی باد

برداشت های شخصی از یک سفر - 5

در ادامه سفر به سرعین رفتیم. شهری که بواسطه آبگرمش شهرت فراوان دارد. استفاده از آبگرم سرعین خصوصا در زمستان و در هوای سرد منطقه حال و هوای خاصی دارد. وجود هتل های فراوان و رنگارنگ در محدوده ای کوچک، چیزی است که در کمتر شهری در ایران دیده می شود.

 


 آبگرم سرعین خاصیت درمانی نیز دارد و بسیاری از افراد فعال در زمینه طب سنتی، برای درمان دردهای مفصلی، برخی بیماری های پوستی  و ... آنرا پیشنهاد می کنند. از سرعین که خارج می شدیم چادری ایلیاتی دیدیم که در کنارش یک جفت شتر بسته شده بود. نمی دانستم که در منطقه سردسیری چون سرعین هم شتر یافت می شود. با توضیحاتی که مرد مهربانی که مالک چادر و شترها بود به ما داد، متوجه شدم که شترهای این منطقه مخصوص مناطق سردسیری است و عشایر منطقه از آنها برای حمل بار استفاده می کنند. مرد مهربان ایلیاتی، در داخل چادر کشک و عسل و روغن حیوانی که محصول خوشان بود، را به معرض فروش گذاشته بود.

بعد از گذراندن دقایقی در کنار شترها و گرفتن چند عکس و خوش و بش با مرد ایلیاتی، به سمت آلوارس ادامه مسیر دادیم. مسیری در کوهپایه سبلان که از دیدنی ترین مناظر طبیعی ایران است و پوشش گیاهی فوق العاده ای دارد. القصه پس از گشت و گذاری در طبیعت زیبای سبلان، به سمت اردبیل برگشتیم. نرسیده به اردبیل، رستوران فوق العاده چایپارا قرار دارد. انواع غذاهای محلی اردبیل از قبیل باسترما، چیقیرتما و ... را در این رستوران می توانید میل بفرمایید.

در ادامه سفر، عصر به سمت مرکز اردبیل و مقبره شیخ صفی به راه افتادیم و پس از بازدید از این مکان، در یک آش فروشی روبروی مقبره، آش دوغ میل کردیم چه آش دوغی!!! و پس از آن در یکی از پاساژهای منطقه فروشگاهی را یافتیم که تابلو فرش های فوق العاده زیبایی را به نمایش گذاشته بود. حلوای سیاه هم یکی از سوغاتی های این شهر باصفاست.

اردبیل فست فودهای خوبی هم دارد که یکی از بهترین های آنها رستوران آناست روبروی هتل شورابیل. البته از کباب های این شهر به راحتی نگذرید. گوشت گوسفندهای پرورش یافته در دامنه سبلان، با گوشت گوسفندهایی که در اطراف شهرهای بزرگی مثل تهران با خوردن زباله و نان خشک امرار معاش می کنند، تفاوت فراوان دارد.



ادامه دارد.

جشن تیرگان

فرهنگ ایرانی پر است از جشنها و آئین هایی که به مناسبتهای گوناگون و در فصلهای مختلف سال برگزار می شده است ، آنچه که در اغلب این جشنها به چشم می خورد نوعی شادی درونی و نشاط گروهی است که با ذات ایرانیان قرین گشته و باعث شده است که حتی آئینهای سوگواری نیز از شور و نشاط خالی نباشند .

یکی از این آئینها که البته امروزه به بوته فراموشی سپرده شده است جشن تیرگان می باشد که ایرانیان باستان آنرا در روز سیزدهم تیر به مناسبت تیر اندازی آرش پهلوان اسطوره ای ایران برگزار میکردند .

 


 

ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه راجع به جشن تیرگان چنین میگوید :

هنگامی که افراسیاب پادشاه توران بر لشگر ایرانیان غلبه میکند ، منوچهر ( پادشاه ایران ) به جنگلهای مازندران پناه میبرد ، افراسیاب لشکر منوچهر را محاصره میکند و منوچهر به ناچار پیکی به نزد افراسیاب فرستاده و از او می خواهد که از کشور ایران به اندازه پرتاب یک تیر واگذارد و باقی را بگیرد ، افراسیاب با کمال میل این پیشنهاد را می پذیرد ، منوچهر فکر می کند که چه کسی را برای پرتاب تیر انتخاب کند تا اینکه یکی از فرشتگان خداوند به نام  اسفندارمذ پیش منوچهر آمده و آرش را که مردی خدا پرست و دیندار بود و در یکی از غارهای کوه البرز مشغول عبادت بود نامزد اینکار می کند ، چنانکه در اوستا آمده است ، آرش را حاضر میکنند و منوچهر تیر و کمان را به او داده و می گوید تو باید به فرمان خداوند این تیر را پرتاب کنی و کشور ما را از چنگال اهریمن ( لشگر افراسیاب ) رها سازی ، آرش برهنه می شود و به بالای بلند ترین نقطه کوه رویان می رود و خطاب به مردم می گوید : ای مردم بدن من را ببینید که سالم است و در آن هیچ زخم و جراحتی وجود ندارد ، اما بدانید که هنگامی که من این تیر را رها کنم تکه تکه خواهم شد و خود را فدای شما خواهم کرد ، آرش کمان را می گیرد و با تمام نیرو آنرا می کشد بگونه ای که تمام رگهای بدنش بیرون می زنند و پاره پاره می شوند ، او تیر را رها می کند و خداوند به باد فرمان می دهد که تیرش را از کوه رویان بردارد و به شهر فرغانه ( شهری در خاور افغانستان کنونی که فاصله آن تا جای پرتاب تیر هزار فرسنگ بود )  ببرد ، تیر پس از چند روز حرکت در این شهر به درخت گردوئی  برخورد می کند و این درخت گردو مرز بین ایران و توران می شود ، افراسیاب ناگزیر لشکر خود را از ایران بیرون می برد و ایرانیان آزاد میشوند .

این قضیه در روز سیزدهم تیر اتفاق افتاده بود و مردم این روز را جشن گرفتند و طی مراسمی آلات طبخ و تنورهای خود را ( که نشانه ای از دوران اسارت بود) شکستند و دیگی بزرگ فراهم کردند و هر کس هر چه که در خانه داشت از سبزی و نخود و حبوبات تا گوشت را در آن ریختند و آشی پختند و آنرا بین همه بخش کردند .

این جشن تا پیش از ظهور اسلام و حتی مدتی پس از آن در کشور ما بر پا می شد و طرفداران زیادی داشت ، اما پس از ظهور اسلام این جشن نیز به همراه دیگر آئین های زرتشتی منسوخ گردید و امروزه تنها در بین اقلیت زرتشتیان کشورمان این آئین برپا می شود .


فال کوزه

یکی دیگر از مراسم این جشن مانند بسیاری از جشن های ایرانی «فال کوزه»(چکُ دولَه) می باشد.

روز قبل از جشن تیرگان، دوشیزه  ای را برمی گزینند و کوزه ی سفالی سبز رنگ دهان گشادی به او می دهند که «دوله» نام دارد، او این ظرف را از آب پاکیزه پر می کند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه ی آن می اندازد آنگاه «دوله» را نزد همه ی کسانی که می برد که آرزویی در دل دارند و می خواهند در مراسم «چک دولَه» شرکت کنند و آن ها جسم کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاق سر، سکه یا مانند این ها در آب دوله می اندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورد می برد و در آن جا می گذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همه ی کسانی که در دوله جسمی انداخته اند و نیت و آرزویی داشتنه اند در جایی گرد هم می آیند و دوشیزه، دوله را از زیر درخت به میان جمع می آورد. در این فال گیری بیشتر بانوان شرکت می کنند و سال خوردگان با صدایی بلند به نوبت شعرهایی می خوانند و دختر در پایان هر شعر، دست خود را درون دوله می برد و یکی از چیزها را بیرون می آورد، به این ترتیب صاحب آن جسم متوجه می شود که شعر خوانده شده مربوط به نیت، خواسته و آرزوی او بوده است.



دستبند تیر و باد

در آغاز جشن بعد از خوردن شیرینی، بندی به نام «تیر و باد» که از 7 ریسمان به 7 رنگ متفاوت بافته شده است به دست می بندند و در باد روز از تیرماه (9 روز بعد) این بند را باز کرده و در جای بلندی مانند پشت بام به باد می سپارند تا آرزوها و خواسته هایشان را به عنوان پیام رسان به همراه ببرد.
این کار با خواندن شعر زیر انجام می شود :

تــیـــر بــرو بــاد بــیـا       غــم بــرو شـادی بـیا
محنت برو روزی بیا        خـوشه ی مرواری بیا


آب پاشی

این جشن در کنار آب ها، همراه با مراسمی وابسته با آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیش ِرو همراه بوده و همچون دیگر جشن هایی که با آب در پیوند هستند، با نام عمومی «آبریزگان» یا «آب پاشان» یا «سر شوران» یاد شده است.




منابع: آکا ایران و ایرانیان باستان

حبیب محبیان درگذشت

حبیب محبیان خواننده مشهور و مورد علاقه من در سن 63 سالگی در روستای نیاسته کتالم رامسر درگذشت. صدای حبیب گرمای خاصی داشت و ترانه های ماندگاری از وی به جا مانده است.

شخصا عاشق ترانه های مادر، مرگ قو، ماهی زلال پرست، شهلای من کجایی، یاران را چه شد و... حبیب هستم. منتظر بودم تا حبیب بتواند برای برگذاری کنسرت مجوز بگیرد. کاش می شد. ملت عجیبی هستیم. تا فرهاد زنده بود کمترین توجه به وی می شد ولی بعد از مرگش ناگهان صدا و سیما اقدام به پخش صدای جاویدان فرهاد نمود. هر چند همسر فرهاد به کمک دوستان و بخصوص وکیلش از دادگاه  حکمی مبنی بر ممنوعیت پخش صدایش از صدا و سیما گرفته اند ولی کماکان صدا و سیما به این اقدام ادامه می دهد. و حالا نوبت حبیب است.

  ادامه مطلب ...

چوپان و بز چالاک

ﭼﻮﭘﺎنی ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺰ ﭼﺎﻻﻙ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ بپرد، نشد که نشد.

ﺍﻭ میﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻳﻚ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ.

ﻋﺮﺽ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻗﺪﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ بپرﺩ… ﻧﻪ ﭼﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ میﺯﺩ ﺳﻮﺩﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎﻱ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ.
  ادامه مطلب ...