از واقعهایی تو را خبر خواهم کرد
وان را به دو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سر ز خاک برون خواهم کرد
ابوسعید ابوالخیر
من آمدهام با دل ریش آمدهام
دیوانه و مجنون و پریش آمدهام
سودای جهان نیست دگر در دل من
اندر پی آزادی خویش آمدهام
چون تو را ماندن نبود، نَبوَد که طنازی کنی
با دل خونین من آخر چرا بازی کنی
پوشید سرباز کوچک، قنداقه، یعنی کفن را
پیمود یاس سپیدی راه شقایق شدن را
رضا معتمد
شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد
که توانی همه شب گریه بی شیون کرد
کلیم کاشانی
از دل دیوانهام دیوانهتر دانی که کیست؟
من که دائم در علاج این دل دیوانهام
سحاب اصفهانی
دیگر به گمانم که کسی یار کسی نیست
در این شب تاریک که فریاد رسی نیست