سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

دلم گرفته ای دوست

دلم گرفته ای دوست
 هوای گریه با من
گر از قفس گریزم
 کجا روم، کجا من؟

کجا روم؟ که راهی
 به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم
به کنج تنگنا من
  
نه بسته‌ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
 رها... رها... رها... من

ز من هرآن که او دور
 چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک،
از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی
 نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی
 به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزون؟
 نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ
 که زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم
 در آسمان ابری
دلم گرفته‌ای دوست
 هوای گریه با من

سیمین بهبهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد