سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

من کجا؟ باران کجا؟

من کجا، باران کجا و راه بى پایان کجا
آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا

اى حریر از شانه هایت ریخته تا راه من
عطر خوبت را بگو آخِر کنم پنهان کجا
  
من غریق رودهاى خفته در نام توام
مرغ دریایى کجا و بیمِ از طوفان کجا

هرچه کوی ات دورتر، دل تنگ تر، مشتاق تر
در طریق عشقبازان مشکلِ آسان کجا

کاتبان گفتند شب، تکثیر گیسوى تو است
نور خورشید انعکاسِ چشمه ى روى تو است

بى قرار دیدنت این خاک باران خورده است
خواب چشمان مرا امشب خیالت برده است

پوریا سوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد