سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحری سرگردان

نیمه جانی بر کف
کوله باری بر دوش
مقصدی بی پایان
قرن ها پشت افق
سحری سرگردان
که در آن آتش کم نور نگاهی تنها

سینه ساکت صحرای سحرگاهی را

  

مثل یک آینه رو به برهوت
پی سوسوی نگاهی دیگر
بی ثمر می کاود
وحشتی بیگانه در سراپای وجود
لذتی پرآشوب پای محراب سجود
در دل ویرانی آخرین دلخوشیم
چشم ویرانگر توست
خسته از جنگیدن
آخرین فرصت صلح
عشق عصیانگر توست
کاش غیر از منو تو هیچکس باخبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز
نوبت بازی دنیا نشود…
            #افشین_یدالهی

نظرات 1 + ارسال نظر
فرهاد چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:56 ب.ظ

سلام بر شما دوست عزیز و هنرمندم،،بنده شما رو در وبم لینک کردم،،اگر میشه منو در وبتون لینک کنید،،تا هم بتونیم در ارتباط باشیم و هم واسه هم بازدید کننده بفرستیم،،
یا حق
http://farhadlyrics.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد