سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

غرور

 در دوران گذشته دو برادر یکی به نام «ضیاء» و دیگری به نام «تاج» در شهر بلخ زندگی می کردند. ضیاء مردی بلندبالا، بذله گو، نکته سنج و خوش اخلاق بود.

اما برادرش «تاج» قدی بسیار کوتاه داشت، با این حال از علم بالایی بهره می برد، به همین سبب به برادرش به دیده حقارت می نگریست. حتی از وجود او خجالت می کشید.
  
روزی ضیاء به مجلس برادرش تاج که با حضور شخصیت های بزرگ برپا شده بود وارد شد، ولی غرور علمی تاج مانع از آن شد که به احترام برادرش بایستد. از این رو نیم خیز شد و به سرعت نشست.

وقتی ضیاء از برادرش آن حرکت ناپسند را دید، با کنایه ای که حکایت از نکته سنجی او داشت، فی البداهه به مزاح گفت: «چون خیلی بلند قامتی، برای ثواب، کمی هم از آن قامت سروت بدزد.»


منبع: عصر ایران

نظرات 1 + ارسال نظر
نادم دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 05:26 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

دختر چهل ستون و سی و سه پل!

سلام:

آنکه با تو چنین کرد (مرد) نبود،فقط (نر)بود.

مردان ایرانی را که یادت هست دختر عالی قاپو؟

همین چند سال پیش بود که بیش از سیصد هزار نفرشان در خون خود غلتیدند تا دست ناپاک اجنبی به دامان پاک تو نخورد!

همشهری منار جنبان!

سربداران را که میشناسی؟

همانهایی که نگاه شوم حرامیان مغول را به صورت معصوم دختران وطنشان تاب نیاوردند و سر بدار سپردند و ناموسشان را بدست پست اجنبی نسپردند.

نه!او که با تو چنین کرد مرد نبود!

مردان ایرانی شهره اند به ناموس پرستی.

و دختران این سرزمین را با هر عقیده و مرامی ناموس خود میپندارند.

دختر زاینده رود!

یادمان هست که برای پس گرفتن جسد یک دختر ایرانی که به دست مزدوران بعثی افتاد چند شهید دادیم تا جنازه دختر ایرانی هم روی شانه بیگانگان نباشد!

من!یک مرد ایرانی به تو قول میدهم که هنوز هستند ناموس پرستانی که حاضرند جانشان را فدا کنند تا دختر ایران زمین هراسی از نامردان پستی که با تو چنین کردند نداشته باشد.

و شرمنده ام جز اشکی که نثار زیبایی از دست رفته چهره معصومت کنم،در این عیادت مجازی،چیزی ندارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد