سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

تفکر سیستمی ؛ از مار کبری تا موش های ویتنامی

یکی از نکاتی که در تفکر سیستمی به صورت جدی مورد تاکید قرار می گیرد، »افزایش افق تحلیل« است. از آنجا که این بحث بسیار مهم و گاه بسیار پیچیده است، اجازه بدهید آن را از یک مثال ساده آغاز کنیم.اثری که می خواهیم به آن بپردازیم »اثر کبری یا Cobra Effect« نام دارد. سالها پیش وقتی هند مستعمره ی انگلیسی ها بود، تعداد مارهای کبری در سطح شهر دهلی زیاد شده بود و این یک خطر جدی محسوب می شد.دولت احساس کرد به تنهایی نمی تواند از عهده ی مدیریت این وضعیت بر بیاید.
 
به همین دلیل تصمیم گرفته شد که شهروندان به مشارکت دعوت شوند. برای هر مار مرده ای که تحویل می شد، جایزه ای نقدی در نظر گرفته شد.این استراتژی ابتدا بسیار موفقیت آمیز بود و مارهای مرده ی زیادی تحویل شد. به نظر می آمد که در طول زمان باید تعداد مارهای مرده کم و کمتر می شد. اما با کمال تعجب دیده شد که تعداد مارهای مرده تحویلی هر روز در حال افزایش است!احتمالاً می توانید دلیلش را حدس بزنید. مردم احساس کردند این کار درآمد خوبی دارد و بسیاری از آنها به پرورش مارهای کبرا پرداختند تا درآمد خوبی به دست بیاورند. ماجرا در همین جا تمام نشد. دولت اعلام کرد که دیگر برای مارهای کبرای مرده جایزه نمی دهد! حالا مردم که می دیدند این کسب و کار دیگر رونق ندارد،  مارهای خود را در گوشه  و کنار شهر رها کردند.هر کس مارهای خود را به دورترین نقطه از خانه اش می برد و رها می کرد و می توانید حدس بزنید که همان زمان که یک نفر در سمت دیگر شهر، مارهایش را رها می کرد، کسی هم بود که از آن سمت شهر به این طرف آمده بود تا مارهای خود را رها کند!اجازه بدهید مثال دیگری را هم بررسی کنیم. در ویتنام زمانی که مستعمره ی فرانسوی ها بود، به دلیل زیاد شدن موشها، دولت برنامه ای برای مشارکت شهروندان تدوین کرد. طبق این برنامه، شهروندان موش ها را می کشتند و دفن می کردند و دم موش را می بریدند و برای دولت می آوردند تا پاداش خود را بگیرند.بعد از مدتی تعداد زیادی موش های دم بریده در شهر دیده می شد! مردم ضمن حمایت از موشها و کمک به رشد و تکثیر و زندگی آنها، دم های آنها رامی بریدند و به دولت تحویل می دادند و دوباره موش ها را رها می کردند تا موش ها زاد و ولد کنند و درآمد بیشتری را به ارمغان بیاورند.در هر دو مثالی که دیدیم، یک ویژگی مشترک وجود داشت و آن اینکه فقط به »نخستین تاثیر یک تصمیم« توجه شده بود. در حالی که اگر افق دید خود را گسترش دهیم و عمیق تر کنیم می توان دید که هر تصمیمی، زنجیره ای از اتفاقات را رقم می زند و بدون در نظر گرفتن این زنجیره نمی توان اثرات ناشی از یک تصمیم را تحلیل کرد. 
 
نوشته ی زیر مروری است بر اشتباه های سیستمی محمدرضا شاه پهلوی هنگامی که با قیمت بالای نفت مواجه شد. اگر تا کنون، نوشته ی »اثر مار کبری« را در سری تفکر سیستمی نخوانده اید، لطفاً حتماً قبل از خواندن این متن آن را بخوانید. بدیهی است اعضای طرح متمم به خاطر دارند که کامنت ها و تحلیل ها در بررسی مطالعات تاریخی، نباید جنبه ی سیاسی )چه دفاع و چه حمله( داشته باشند و در اینجا همه چیز را صرفاً از لحاظ علمی وسیستمی مورد بررسی قرار می دهیم.پاره یی از حکایت ها را هرازگاه باید دوباره شنید. مانند قصه باران ساز٫آن مرد چینی که وردی می دانست و باران باریدن می گرفت، نرخش یک یوان بود. تا زمانی که کسی شاگرد جوان او را اغوا کرد و پسرک کنار کلبه باران ساز دکه یی ساخت و بر سردرش نوشت باران سازی با نیم یوان.در آن سال خشک، چند روزی مشتریان فراوان رسیدند و چینی جوان شادمان، آنان را راه انداخت و روستاییان هم دعاگویان و شادمان رو به مزارع تکیده نهادند، چشم به راه باران. دو روزی گذشت دکه چینی جوان پرمشتری بود هنوز، باران ساز پیر هم مانند همه آن روزها عصایش را زیر چانه نهاده جلوی در کلبه خود، روی چارپایه یی نشسته بود در انتظار که ناگهان ریختند. روستاییان با نگرانی و فریاد ریختند به دکه باران ساز جوان که به فریادمان برس که زندگی مان رفت. معلوم شد به ورد جوان باران باریده ولی سر ایستادن ندارد و سیلی شده خانمان سوز٫ چاره چیست. جوان نمی دانست. نمی دانست که باران ساز پیر را دو ورد بود؛ با یکی باران می ساخت و با دومی باران را می گفت تا بایستد و جوان این دومی رانیاموخته بود. و ما بسیاریم که ورد دوم نمی دانیم. و این زندگی است. تکرار هم می شود.وقتی در سال ۱۳۵۳ بهای نفت ناگهانی جهید و سه برابر شد، در میان کشورهای صاحب نفت ایران تنها کشوری بود که سازمان برنامه یی به آن وسعت و کارشناسان داشت. از همین رو کارشناسانش جلوی ناهماهنگی ها را می گرفتند و جلوی اسراف سد می گذاشتند. در آن زمان ایستادند که نبایداین همه پول را وارد کشور کرد و خرید، بلکه باید با تاخیر و به تدریج این درآمد را در جاهای مطمئن سرمایه گذاری کرد و کم کمک عوایدش را آورد و صرف زیرساخت ها کرد. اما شاه از جهش قیمت نفت صدای سرنوشت شنیده بود و فرمان فرموده بود که ایران ظرف پنج سال در زمره کشورهای صنعتی بزرگ درآید. گفتند به فرمان دادن نیست و ساختار می خواهد. نپذیرفت.گفته بود و دلالان فرنگی در سرش انداخته بودند که ظرف پنج سال ۲۰ نیروگاه هسته یی داشته باش، بلند�%A
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد