سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

ابری ست خانه ام



ای دستهای شرقیِ از شرم نان کبود
بسیارتان سلام و... فراوانتان درود
اینجا چه می کنید، خدارا چه می کنید
در غربت مکرر شهر غبار و دود ؟
اینجا، بر این بلندیِ اجساد برگها
در کوچه ای که پاییز آمد در آن فرود ؛
آوازهای خسته ی خود را به باد داد
یک روز عابری که بهارانه می سرود



ای گامهای ما ...که نشستید دیرِ دیر
ای دستهای ما... که شکستید زودِ زود ؛
افسوس ! با نسیم نبودید هم مسیر
اندوه ! با پرنده نبودید هم سرود

******
" ابری ست خانه ام "، چه کنم ای ستاره ها
آیا دری به سمت شما می توان گشود؟

سهیل محمودی

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 ب.ظ http://shoorezaredel.blogfa.com

آوازهای خسته ی خود را به باد داد
یک روز عابری که بهارانه می سرود

خیلی زیبا بود

عاصی دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 ب.ظ http://osyangari.blogfa.com

خانه ام ابری ست
افکارم بیابان
دلم کویر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد