سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

دهه چهارم

امروز تولدم بود و پا به چهارمین ده زندگیم گذاشتم. چقدر زود سالهای عمر می گذرد. انگار همین یکی هفته پیش بود که می‌خواستم برم آمادگی. در چشم به هم زدنی کودکی و نوجوانی طی شد و جوانی نیز رو به پایان است. دوستان قدر لحظه های زندگی را بدانید.


نظرات 3 + ارسال نظر
علی شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ق.ظ http://omidvar.blogsky.com

تولدت مبارک علی جان.
زندگی واقعاً به سرعت برق می گذره.
یادم میاد مادربزرگم ظرف کمتر از یک ساعت خاطرات کودکی و جوانی و پیری رو با چنان وضوحی تعریف می کرد که انگار همه امروز اتفاق افتاده.
همه هنر انسان در فهم امروز و تجربه دیروز و امید به فردا خلاصه میشه. امیدوارم فردایی زیبا در انتظارت باشه.

نیلوفر مردابی شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ



وای علی جان تولدتتتتتتتتتتتتتت مبارک عزیز

البته ببخش با یکروز تاخییییییییییییییییر ...

امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی و در کنار خانواده ات خوش و خرم ...

نیلوفر مردابی شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ب.ظ



خدای اطلسی ها با تو باشد
پناه بی کسی ها با تو باشد
تمام لحظه های خوب یک عمر
به جز دلواپسی ها با تو باشد .

بازم تولدت مبارک عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد