سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

پابرهنه رفت

گردان پشت میدون مین رسیده و زمین گیر شده بود. چند نفر رفتند معبر باز کنند. او هم رفت، 15 ساله بود. چند قدم که رفت، برگشت. یعنی ترسیده؟! خب! ترس هم داشت! او اما، پوتین هایش را به یکی از بچه ها داد و گفت؛ تازه از گردان گرفتم، حیفه! بیت الماله!... پابرهنه رفت!...


راستی 3هزار میلیارد تومن چندتا پوتین میشه؟



منبع: ایمیل گروه ریور


نظرات 2 + ارسال نظر
علی شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:30 ب.ظ http://omidvar.blogsky.com

عالی بود.

یلدا چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 ق.ظ

این چیزا هم رفت همونجا که دریاچه ارومیه رفت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد