سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

حلاج

حلاج را که می بردند پای چوبه دار، به خواهرش گفتند بیاید برای وداع. او هم آمد اما بدون سربند.
مردها، همه بانگش زدند که پس حجابت کو؟
او پاسخ داد: من جز منصور مرد دیگری نمی بینم.


منبع: ایمیل یکی از دوستان

نظرات 2 + ارسال نظر
یلدا چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ب.ظ

این زمونه هم که اینجوریاست میشه بدون سر بند بریم بیرون؟

نیلوفر مردابی چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:53 ب.ظ


سلام

آخی ، دلم گرفت ... چقدر حلاجی کردن ، حلاج ها روووووووووووووووووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد