سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

رو جام ِجم رها کن ، در ظرفِ قیمه بنگر

وی ِپُلو برآمد ، با عطر ِمُشک سارا

( دل می رود زدستم،صاحبدلان خدا را)


گردیده است ته دیگ، نرم از وفور ِروغن

(ساقی بشارتی ده ، رندان ِ پارسا را)

پُرخواری ِمن وشیخ ،از خلق بود مخفی

(دردا که راز ِپنهان ، خواهد شد آشکارا)


ای شیخ!،چون نشینی، پهلوی ِقاب ِبریان

(با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا)


از نانِ ِجو، پُلو را، من بیش دوست دارم

(هرکس به قدر ِفهمش، فهمیده مدّعا را)


ای خواجه وقتِ خوردن، بر صدر چون نشینی

(گاهی تفقّدی کن ، درویش ِ بینوا را)


رو جام ِجم رها کن ، در ظرفِ قیمه بنگر

(تا بر تو عرضه دارد، احوال ِمُلک ِدارا)


آن سرخ رو که نامش، حلوای ِزعفرانیست

( أشهی لنا و أحلی ، مِن قُبلة ِالعِذارا (1)



از شام تا سحرگاه، خوردیم دوغ و شربت

( هات ِالصّبوح حیّوا، یا ایّها السِکارا (2)



"بیضائی" از خورشها، مشتاق ِقرمه سبزیست

( گر تو نمی پسندی ، تغییر ده قضا را )


تضمین زیبایی از ادیب بیضایی( با استقبال از ابیات خواجه حافظ شیرازی)

(1) برای ما لذیذتر و شیرین تر از بوسه دوشیزگان است.

(2) می صبحگاهی به من بده و از خواب برخیزید – هشیارشوید – ای مستان

منبع: وبلاگ قائم مقام

نظرات 1 + ارسال نظر
یلدا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ب.ظ

وای وای وای............هی وای من.................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد