سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

آخر شاهنامه

رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون

مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای....
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!



حسین پناهی

نظرات 2 + ارسال نظر
یلدا یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 ب.ظ

چه بامزه....

دلارام چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ

کارای حسین پناهی رو خیلی دوست دارم
چقدر زیبا و ماهرانه طنزی تلخ اما واقعی را به تصویر می کشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد