سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

فردوسی


در این خاک زرخیز ایران زمین
> نبودند جز مردمی پاک دین
> همه دینشان مردی و داد بود
> وز آن کشور آزاد و آباد بود
> چو مهر و وفا بود خود کیششان
> گنه بود آزار کس پیششان

> همه بنده ناب یزدان پاک
> همه دل پر از مهر این آب و خاک
> پدر در پدر آریایی نژاد
> ز پشت فریدون نیکو نهاد

>
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
>
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
> کجا رفت آن دانش و هوش ما
> که شد مهر میهن فراموش ما
> که انداخت آتش در این بوستان
> کز آن سوخت جان و دل دوستان
>
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
>
خرد را فکندیم این سان زکار
>
نبود این چنین کشور و دین ما
> کجا رفت آیین دیرین ما؟

>
به یزدان که این کشور آباد بود
> همه جای مردان آزاد بود
> در این کشور آزادگی ارز داشت
> کشاورز خود خانه و مرز داشت
> گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
> گرامی بد آنکس که بودی دلیر
> نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
> نه بیگانه جایی در این خانه داشت
> از آنروز دشمن بما چیره گشت
> که ما را روان و خرد تیره گشت
> از آنروز این خانه ویرانه شد
> که نان آورش مرد بیگانه شد
> چو ناکس به ده کدخدایی کند
> کشاورز باید گدایی کند

>
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
> کجا این سر انجام بد داشتیم

>
بسوزد در آتش گرت جان و تن
> به از زندگی کردن و زیستن
> اگر مایه زندگی بندگی است
> دو صد بار مردن به از زندگی است
> بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
> برون سر از این بار ننگ آوریم

فردوسی
نظرات 1 + ارسال نظر
سردبیر نارنج سبز فرهنگی هنری ادبی دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ب.ظ http://narenjesabz.persianblog.ir

سلام مجدد
ببجشید آدرس را اشتباه درج کردیم آمدم اصلاح کنم
کمی این روز سرمان شلوغ است به فرهنگ و ادب نمی رسد شرمنده شما هستیم
موفق و سربلند و پیروز آزاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد