سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

جایگاه رفیع

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد .الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت .
ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد ، که استراحت کند.

در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می‌خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. به ناچار خودش برگشت پایین.
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد.
بعد ملا نصر الدین گفت: لعنت بر من   که نمی دانستم که اگر خر به جایگاه رفیع و پست مهمی  برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را می کشد !!!!!


منبع: ایمیل یکی از دوستان

نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ http://delaram360.blogsky.com

خر خره
همه خرا خرند
لیاقتشون همون طویله ست
فقط نمیدونم چرا گاهی پوستین ادمی می پوشند و به ...

نیلوفر مردابی سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ



فکر کن حالا خدا به همین خر شاخ هم میداااااااااااااد !!!

خدا وکیلی چی میششششششششششششششد ؟؟؟؟

سلام دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد