گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین. اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت؛ آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است
منبع: ایمیل گروه ریور
عجیب است این قصه مال کدام عهد است
چون اکنون دزدها جان و مال و ابرو ودین و دنیا را یکسره باهم مخلوط می برتد!
کاش دزدهای الان یک درصد مروت دزدهای قدیم را داشتند.
عجب دزد با انصافییییییییییییییییی !!!
راستی چرا مومنینمااااااااااااااااااااااااان دزد شدن و دزدهامون مومن ؟؟؟
یادم باشه از حالا به بعد به مالم یه دعا بچسبوووووووووووووووووونم با همون مضمون ...
ممنون علی جان ... من همیشه از خوندن مطالبت جون می گیرم ...
لطف داری دوست عزیز