سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

دزد مال و درد دین

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین. اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت؛ آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است

منبع: ایمیل گروه ریور

نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:26 ب.ظ http://delaram360.blogsky.com

عجیب است این قصه مال کدام عهد است
چون اکنون دزدها جان و مال و ابرو ودین و دنیا را یکسره باهم مخلوط می برتد!

کاش دزدهای الان یک درصد مروت دزدهای قدیم را داشتند.

نیلوفر مردابی شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ب.ظ http://www.mordab57.blogfa.com



عجب دزد با انصافییییییییییییییییی !!!


راستی چرا مومنینمااااااااااااااااااااااااان دزد شدن و دزدهامون مومن ؟؟؟

یادم باشه از حالا به بعد به مالم یه دعا بچسبوووووووووووووووووونم با همون مضمون ...

ممنون علی جان ... من همیشه از خوندن مطالبت جون می گیرم ...

لطف داری دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد