سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

دود می‌خیزد


دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به
گیسوی سحر
خویش را از ساحل افکندم در آب
لیک از ژرفای دریای بی خبر
بر تن دیوارها طرح شکست
کس دگر رنگی در این سامان ندید
چشم می دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید
تا بدین منزل پا نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام
گر چه می سوزم از
این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
تیرگی پا می کشد از بام ها
صبح می خندد به راه شهرمن
دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن

 

 

سهراب سپهری

جام جهانی و خلیج پارس

قطر با لابی های بسیار تونست میزبانی جام جهانی رو بدست بیاره. اولا باید مسئولین محترم امور خارجه یه چند سالی زیر نظر قطریها دیپلماسی فعال رو یاد بگیرند. در ثانی نکته مهم اینجاست که احتمالا بعد از پایان این مسابقات و به علت تبلیغات وسیع عربها، دیگه جز یه خاطره از خلیج پارس ما هم نمی منه. به این خاطر هم به دوستان عربها در داخل کشور که در گوانگجو هم به راحتی از کنار شیطنت چینی‌ها گذشتند، تبریک می‌گم.

امتحان فلسفه

یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه: امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه...!

بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه: با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره؟!

دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه...

بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد...

ادامه مطلب ...

بهرام گور

گویند که در روزگار شاهنشاهی بهرام گور وی را وزیری بود که شاهنشاه همه امور کشوری را به وی داده بود و خود از امور کشوری غافل شده بود . وزیر به فرمان شاهنشاه در تمامی امور دخالت می نمود و نظرات خود را اعمال می کرد . بهرام گور خود نیز به شکار و تفریح مشغول شده بود و از امور ایرانشهر غافل گشته بود . روزی به بهرام خبر رسانند که اوضاع ایران زمین بد است و مردمان و رعیتان ناراضی از کشور . بهرام اندیشید و ندانست که از مشکل از کجاست ؟ چندین روز در این اندیشه بود که منشاء ظلم و نارضایتی مردم را بیابد به همین جهت سر به بیابان گذاشت و مشغول قدم زدن شد.

ادامه مطلب ...

آن خانم کی بود؟؟؟!!!

از یک استاد سخنور دعوت بعمل آمد که درجمع مدیران ارشد یک سازمان ایراد سخن نماید.

محور سخنرانى درخصوص مسائل انگیزشى و چگونگى ارتقاء سطح روحیه کارکنان دورمیزد.

استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتى که توجه حضار کاملا" به گفته هایش
جلب شده بود،

چنین گفت: "آرى دوستان، من بهترین سالهاى زندگى را درآغوش زنى گذراندم که
همسرم نبود".

ادامه مطلب ...

انوشیروان دادگر

اندر روزگار نوشیروان دادگر سپهسالاری بود در آذرآبادگان (آذربایجان) که وی از همگان ثروتمندتر و توانگرتر بود. روزی سپهسالار قصد ساخت باغی در آذرآبادگان نمود. پس چندین باغ ر ا خریداری کرد تا همگی را یکی نماید و وسعت بیشتری یابد . در آخرین باغ به مزرعه پیر زنی رسید که کشاورزی میکرد. سپهسالار نزد پیر زن رفت و از او درخواست نمود تا باغش را بفروشد. پیر زن گفت: من همین باغ را از مال دنیا دارم و این نیز ارثی است که از شوهرم به من رسید و با هیج چیز عوض نخواهم کرد. سپهسالار گوش به سخنان وی نداد و باغ را از وی گرفت و دیواری دور آن کشید. سپهسالار از سخنان پیر زن خشم گین شد و هیچ پولی به وی نداد . پیر زن درمانده شد و آهی سر داد و از خدای کمک خواست. سپس در اندیشه این افتاد که از آذرآبادگان راهی مدائن محل زندگی شاهنشاه
ملک ایرانشهر شود. در بین راه با خود اینگونه اندیشید که شاید خدایگان از این کار من خشمگین شود و مرا زندانی کند. شاید مرا به بارگاه خدایگان شاهنشاه راه ندهند و . . . به هر روی پس از چند روز به مدائن رسید. در گوشه مزارع نشست تا نوشیروان به شکار آید. روزی نوشیروان از کاخ تیسپون بیرون
آمد و راهی شکار شد. در بین راه پیر زن از پشت بوته ها بیرون جست و از نوشیروان کمک خواست.
نوشیروان از اسپ پیاده شد و به سخنان پیر زن گوش فرا داد. پس از پایان سخنان پیر زن نوشیروان دادگر اشک در چشمانش حلقه زد و از پیر زن پوزش خواست و سوگند یاد کرد که اگر چنین باشد که تو گفتی من پاسخ او را خواهم داد.

ادامه مطلب ...

روماتیسم

کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست

مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی هم از کشیس پرسید

پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟

کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم  حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است

مردک با حالت منفعل  دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد

ادامه مطلب ...