سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

نقد منصفانه

 متن زیر سخنان یک شاعر طرفدار احمدی نژاد است که منصفانه مسائل را تحلیل کره است: 

آدرس:

 

 http://mirhoseinamad.blogsky.com/1388/03/27/post-40

 

 

 

علیرضا قزوه

این روزها همه دارند تحقیر می شوند .از تو و من و ما و ایران ما.

همه دمغ اند و حوصله ای نیست. نه برای من که بار دوم به این رییس جمهور رای دادم و نه برای آن که الان در خیابان تظاهرات آرام می کند در دل همه غوغایی ست . چرا؟

از منی که اینجا نشسته ام و از چهارتا استاد و دانشجوی زبان فارسی هندی می شنوم که تازه از ایران آمده اند و خاطرات خوبشان زهرمارشان شده و یکی شان می گفت کم مانده بود جلوی دانشگاه تهران مرا کتک بزنند و دوستانش می خندیدند . و آن یکی می گفت هنوز اوباما و سارکوزی تاییدتان نکردند! گفتم خاک بر سر ما اگر سارکوزی و مارکوزی بخواهند سرنوشت ما را رقم بزنند. نشسته ام اینجا و ناراحتم از خطابه های پرزیدنت های خودی و بیخودی. از کاندیداهای بادکنکی و لاستیکی. ناراحتم از آدمی که فکر می کند کوی دانشگاه محل ضد انقلاب است و همه آتش ها زیر سر دانشگاه است و به فکر لشکرکشی به آنجاست. و از خودم بارها سوال کرده ام که چه خبر است؟ و راستی مگر یک ریاست چند ساله چقدر می ارزد؟

چرا به دنیا که می رسد هیچ کس از آن نمی گذرد و همه رنگ دین به آن می زنند اما دنیاست. من تا به حال به موسوی و هاشمی و ناطق رای نداده ام اما آیا درست است که یک شبه هاشمی و ناطق و موسوی و این همه آدم با سیزده میلیون رای بشوند ضد انقلاب؟ یعنی انقلاب این است که هر چهار سال سیزده میلیون آدم به هر قیمتی طرد شوند؟ الا آن که بیعت کنند با من و ما؟ و همه ادعا می کنند که طرف مقابل یزید است و آنها حسین عصرند و عصر عصر عاشوراست اما خدا می داند که هیچ خبری نیست.

آدم هایی که این سی سال تمام این مملکت دستشان بود اگر می خواستند آن را به دست ضد انقلاب بدهند که داده بودند نمی ماند بعد از سی سال که به دست من و تو برسد. چرا اینقدر نمک کور شده ایم؟

ای کاش به جای این خط و خطوطی که من هیچ وقت ازشان خوشم نیامده یک جماعت میانه رو و اهل دوستی و آشتی می آمدند. یعنی اگر رییس جمهوری عوض می شد حداکثر سی چهل نفر آدم عوض می شد و تمام. این لشکرکشی ها مال عهد دقیانوس است و این دعواها مال روزگار یاجوج و ماجوج. چرا این قدر خود را و خدا را فراموش کرده ایم؟ چرا یک خرده وجدان در ما نیست؟ چه خبر شده است آنجا؟ چرا این قدر بی حوصله شده ایم ما؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد