سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

کوی دلبر

دلبرا دیدار کویت هم مرا دیوانه کرد 

خود نمی‌دانم اگر بینم تو را چون می‌شوم؟

نظرات 10 + ارسال نظر
امیر یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.sah.sub.ir

ضمن عرض سپاس از مطالب مفید شما مایل بودید به ما هم سر بزنید

زورق خیال دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ق.ظ http://www.tanoreh.blogfa.com

باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصیر عشق بود که خون کرد بی شمار
باید به بی گناهی دل اعتراف کرد

خیلی اشعارتون قشنگه
موفق باشید

الهام دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:43 ب.ظ http://www.shamevojood.blogsky.com/#

بیت شعری زیبای نوشتین با ارزوی موفقیت برای شما امیدوارم به من هم سری بزنیدخوشحال میشم.

زورق خیال چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:01 ب.ظ http://www.tanoreh.blogfa.com

سالگرد ازدواجتون مبارک
براتون بهترین و بهترین و بهترین ها رو ارزومندم
شاد باشید در کنار هم

تارا نویسنده وبلاگ رفیق لحظه هایم ب چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:49 ب.ظ http://aroosebandari.blogfa.com

سلام و درود



عالی بو د این شعـــــــــــــــــر موفق باشید .

ماهی زلال پرست پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:33 ق.ظ http://newgalaxy.blogsky.com

بوی غربت میدهم اما غریبه نیستم گرچه میدانم که عمری در غریبی زیستم . مثل رودی بستر این خاک را طی کرده ام . تا بفهمم عاقبت در جستجوی چیستم . در عبور از لحظه ها بر روی پای اشتیاق . لب شکست از خشکی اما همچنان می ایستم . دستهایت برگهای عمر سبزم را ربود .گرچه اینجا هستم اما در حقیقت نیستم . ای فریماه شب تار یاریم کن تا بدانم سایه گمگشته ای از کیستم

سهیل جمعه 1 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:32 ق.ظ http://soha.blogsky.com

سلام علی آقا
قابلی نداشت

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد...پشت خط مادرش بود..... پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟؟؟؟؟؟ مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی..... فقط خواستم بگویم تولدت مبارک پسرم..... پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.....صبح سراغ مادرش رفت.....وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت..... ولی مادر دیگر در این دنیا نبود


سلام


ممنــــــــــــــــــــــــون ا زحضورتــــــــــــــــــــــــون شاد باشید .



تــــــــــــــــــــــارا گلی

پری وش شنبه 2 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:02 ب.ظ http://nymphlike.blogsky.com

سلام
عشق یعنی.....

سپینا یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:34 ب.ظ http://bisarzamintarazbad.blogsky.com/

سلام
نوشته هاتون ارزش مند و زیباست
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد