سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

بهلول

آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند: او مردی دیوانه است.
گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟
عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟
عرض کرد: آری.. 
ادامه مطلب ...

یک داستان آموزنده


زمانی که من بچه بودم،مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند.
یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم
آیا او هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است!  
ادامه مطلب ...

تربیت صحیح


دکتر آرون گاندی، نوۀ مهاتما گاندی و مؤسّس مؤسّسۀ "ام ‌کی ‌گاندی برای عدم خشونت"، داستان زیر را به عنوان نمونه ای از عدم خشونت والدین در تربیت فرزند بیان میکند:
شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسّسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن (Durban)، در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر،تأسیس کرده بود زندگی میکردم.  ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه ای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه
ادامه مطلب ...

پارکبان


دیروز تو خیابان ستارخان، بلوار شهدای جنوبی کنار خیابون پارک کرده بودم که یهو یه پارکبان اومد و می خواست ازم بابت پارک کردن پول بگیره. بهش گفتم اینجا تابلو نداره گفت ولی ما پول می گیریم. 


 خلاصه کار بالا گرفت و من زنگ زدم 110. بعد از 2 ساعت و 4 بار تماس گرفتن، یه مامور از کلانتری 118 ستارخان اومد. وقتی ماجرا رو توضیح دادم گفت به ما مربوط نمی شه. با بیسیمش صحبت کرد و گفت بازم مسئله پارکبانه!!! اینگار مسئله براشون زیادی تکراری بود.

گفتم تو روز روشن دارن از مردم پول زور می گیرن پس به کی مربوطه. گفت به شهرداری. گفتم پس چرا فرماندهاتون مرتب تو رادیو میگن جایی که تابلو نداره اگه کسی خواست بابت پارک پول ازتون بگیره سریعا با پلیس تماس بگیرید؟؟؟ گفت رادیو رو ولش کن!!!!!

گفتم پول زور گرفتن از مردم به امنیتشون احیانا ربطی پیدا نمی کنه که پلیس وارد ماجرا بشه؟؟؟؟؟!!!! خلاصه با کلی جر و بحث زحمت کشید یه گزارش نوشت که من برم دادسرا...

تو این دو سه ساعته حدود بیست سی نفر از شهروندان محترم اومدن و در محلی که تابلو نداشت پارک کردن و پول زور رو دادن و رفتن...


سرانجام به این نتیجه رسیدم که هر چی سرمون میاد حقمونه... خلایق هر چه لایق.




بابا هر تابلو تا 15 متر اینور و اونورش اعتبار داره چرا پول زور می دین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حاج آخوند

دبیرستان تعطیل شده بود، سال دوم دبیرستان بودم، با شتاب به مدرسه ی طلبگی ( مسجد حاج مد ابراهیم) می رفتم. توی ذهنم درس منطق را مرور می کردم. کتاب الکبری فی المنطق که البته کتاب کوچکی بود اما پر بار و پر نکته. درست سر پیچ کوچه مدرسه- توی خیابان عباس آباد، میان باغ ملی و سه راه ارامنه- دیدم زن خاچیک با دخترش سونیا دارند از روبرویم می آیند. شش سال می شد که آن ها را ندیده بودم. سونیا دو سال از من بزرگتر بود. مادرش مثل بیشتر زن های ارمنی روسری اش را پشت گردن و زیر بافه ی موهاش گره زده بود. گوش هاش هم با گوشواره های فیروزه ای بیرون روسری سفیدش مانده بود. سونیا روسری نداشت.
ادامه مطلب ...

باز هم ماهان

باز هم مشتری مداری توسط ماهان ایرلاین:
دیشب با پرواز 1009 ماهان از کرمانشاه به سمت تهران برگشتم ولی چشمتون روز بد نبینه... وقتی هواپیما سر موقع تو فرودگاه کرمانشاه نشست کلی خوشحال شدم که پروازی بدون تاخیر خواهیم داشت اما زهی خیال باطل. 
 

همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه بعد از سوار شدن همه مسافرا، ناگهان یه خانم و آقا سوار شدن که ما نفهمیدیم با پارتی بازی می خواستن زورکی خودشونو تو پرواز جا بدن یا ماهانی ها تعداد صندلی های پرواز رو زیادتر فرض کرده بودن؟!!!!

در هر صورت حدود نیم ساعت طول کشید تا این دو نفرو پیاده کنن و هواپیما آماده پرواز بشه. اما مشکل اصلی اینجا بود که حدود 100 نفر مسافر تو فضای بسته هواپیما در حالیکه با کمبود اکسیژن و گرمای بیش از حد مواجه بودند شاهد کشمکش خدمه پرواز و مسافرای اضافی بودن. چند تا از مسافرا با مشکل تنفسی مواجه شدند و بالاخره با اعتراض شدید چند مسافر، اضافی ها پیاده شدند و مابقی ماجرا و باز هم دریغ از یک عذرخواهی کوپولو!!!!

بابا جون شما که اینکاره نیستید جمع کنید بساطتونو...

تبریک



میلاد منجی عالم بشریت مبارک باد