سیمرغ زیر سم ستم بود سر نداشت
تا عرش پر کشید ولی بال و پر نداشت
این دشت پربلا که غمستان فاجعه است
افسوس جز صنوبر خونین شجر نداشت
دعوت به قتل بود نه مهمانی قیام
ای کاش کوفه مهر و خط و نامه بر نداشت
مقتل به خون نوشت چو از علقمه گذشت
جایی که آب حرمت سوز جگر نداشت
تاریک شد فلک که به چشم ستاره دید
منظومه سپاه شهیدان قمر نداشت
بر اکبر جوان چه گذشته است که پدر
اندام پاره پاره اش از خاک برنداشت
قنداقه سپید چو بر دست می گرفت
بهر نثارلاله از این سرخ تر نداشت
تا کربلاست مظهر اعلای عاشقی
ترک سر است مایه سودای عاشقی
عبدالرضا مدرس زاده - کاشان
صبح عاشورا
شاعر در خلق مضامین نو و عبارات تازه چیره دست است. مصرع دوم بیت پنجم بسیار شگفت انگیز و زیباست که بیانگر ذوق و تسلط و احاطه ی کامل ادبی حضرت استاد می باشد.