سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

علامه جعفری

از نغز گویی های علامه جعفری
علامه جعفری می گفتند تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم , یا امام رضا دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می بینی نشونه اشم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامتو بگیرم.


گفتند وارد صحن که شدم خانممو را گم کردم. اینور بگرد، اونور بگرد، یه دفعه دیدم داره میره خودمو رسوندم بهش و از پشت سر صداش زدم که کجایی؟ روشو که برگردوند دیدم:  زن من نیست بلافاصله بهم گفت: » خیلی خری«
 حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه.
 زنه دید انگار دست بردار نیستم دارم نگاش می کنم گفتش: «نه فقط خودت «پدر و مادر وجد و آبادتم خرند.
علامه میگن این داستانو برای شهید مطهری تعریف کردم تا ۲۰ دقیقه می خندید.

منبع: ایمیل یکی از دوستان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد