یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد
عجیبه این روزا همه یه جورایی از عشق می نویسن
سلام ، خوبی؟
سلام. ممنون. همه روزا هم اگه از عشق بنویسن بازم کمه
سلام و صد سلام به دوست عزیزم
صبح بارونیتون بخیر و شادی
روز خوبی داشته باشید
یارب مباد کز پا جانان من بیفتد ...
عالی بود ممنون
خواهش میکنم دوست عزیز