سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

نامه به خدا


کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟

بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.

نامه شماره یک
سلام خدای عزیز

اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی

 

بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین نامه رو پاره کرد.

 

نامه شماره دو

سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده..

بابی

 

اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پارش کرد.

 

نامه شماره سه

سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی

 

بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پارش کرد. تو فکر فرو رفت.. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.

بابی رفت کلیسا. یکمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش رفت ( دزدید ) و از کلیسا فرار کرد.

بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.

 

نامه شماره چهار

سلام خدا
مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده




منبع: ایمیل یکی از دوستان

نظرات 5 + ارسال نظر
zamzar چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:05 ب.ظ http://www.zamzarweb.com/links.html

سلام
وبلاگ جالبی داری
میخواستم یه پیشنهاد بهت بدم
دوست داری تو سایت ما خودتو لینک کنی (البته بدونه تبادل لینک و کاملا رایگان)
یه پیشنهاد دیگه...
میتونی باعضویت در سایت و ارسال پست و... تو سایت امتیاز کسب کنی و پورسانت دریافت کنی
موفق باشید

aram پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ق.ظ http://yek-lahze-aseman.blogsky.com

سلام.به به.چه انتخاب زیبایی.لذت بردم.قشنگ بود.جدی گفتم.

ممنون از لطفت

تنها پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ http://www.sarekochedidamet.blogfa.com

درود بر دوست عزیز....
چهلمبن غروب پاییزی با تا خیر به روز شد...
منتظر حضور گرم شما هستم........
یا حق...
بدرود..

حتما

aram شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ب.ظ http://yek-lahze-aseman.blogsky.com

سلام و باز هم ارادت. قدم رنجه کن.خوشحالم میکنی.

حتما خدمت می‌رسم.

نیلوفر مردابی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:06 ب.ظ



سلام سلام علی جان

عالی بود از ته قلبم خندیدم ....

الهی ، واقعا افکار بچه ها و رفتارشووووون خیلی خیلی بامزه است ...

ممنون از پست عالیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد