سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

وداع


به سرنوشت بیاندیش؛ که چگونه تصویرگر جدایی‌هاست،

بر من خرده مگیر؛ که چرا جبر زمان از آغاز هر سلامی به درودی به پایان می‌برد،

محکومیم به زنده ماندن؛ تا شاید شاهد مرگ آرزوهای خویش باشیم.

ای مهربان؛

وقتی خورشید به پیشواز شب می‌رود و کوچه از صدای پای آخرین پای عابر تهی می‌شود؛

با کوله باری از غم و درد می‌روم؛

 

و تو را با تمام خاطرات دیرین، میان کوچه‌های ساکت شهر تنها می‌گذارم.

گریه مکن! ای وارث شکوفایی باران،

من باید بروم، تا با غم غریبی خویش،

غم غربت را از جداره‌ی دل عاشقان بزدایم

اما بدان! نبض خاطرم هر لحظه به یاد تو می‌تپد...

 

 

منبع: ایمیل ارسالی یکی از دوستان

نظرات 1 + ارسال نظر
مهرداد چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:16 ب.ظ

این عکس آریانگه؟؟؟!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد