نخست : هنگامیکه به پستی تن میداد تا بلندی یابد .
دوم : آنگاه که در برابر از پاافتادگان، میپرید .
سوم : آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید .
چهارم : آنگاه گناهی مرتکب شد و با یادآوری اینکه دیگران نیز همچون او
دست به گناه میزنند، خود را دلداری داد .
پنجم : آنگاه که از ناچاری ، تحمیل شدهای را پذیرفت و شکیباییاش را
ناشی از توانایی دانست .
ششم : آنگاه که زشتی چهرهای را نکوهش کرد، حال آن که یکی از نقابهای
خودش بود .
هفتم : آنگاه که آوای ثنا سرداد و آن را فضیلت پنداشت .
جبران خلیل جبران
پنجمیش باحال بود