سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

فردای پس از انتخاب

یکی از سناتورهای معروف آمریکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.

روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و سن پیتر از او استقبال کرد. «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»

سناتور گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»

سن پیتر گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»

سناتور گفت «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»

سن پیتر گفت «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»

و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.

در آسانسور که باز شد، سناتور با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد و همراه با دختران زیبا رقص گرم و لذت بخشی داشتند.

به سناتور آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، سن پیتر به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سناتور با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت.

بعد از پایان روز دوم، سن پیتر به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟

سناتور گفت «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»

بدون هیچ کلامی، سن پیتر او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سناتور بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سناتور با تعجب از شیطان پرسید «انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ ...»

شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز تبلیغات بود...

امروز دیگر تو رای دادی». 

منبع:

http://uglyduck.persianblog.ir/1388/2/

نظرات 3 + ارسال نظر
۳۰۱۰۴۰ پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ب.ظ http://301040.blogsky.com

عشق یعنی: مادر..؛ صبر یعنی: همسر..؛ مهر یعنی: دختر..؛ نور یعنی خواهر..!؛
هرچه هستی... عشق یا مهر..، نور یا صبر..، روزت مبارک!؛
لینک ادامه ی مطلب...
http://301040.blogsky.com/1389/03/13/post-518

:))
روز زن بر هر زن٬ خواهر زن٬ برادر زن٬ آمپول زن٬ پنبه زن٬ بیل زن٬ جر زن٬ زیر آب زن و بقیه زنها مبــــــــــــــــــــــــارک!!!
شوخی بوداااااا

ممنون از لطفت

باقری پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ب.ظ http://haqiqat.mihanblog.com

اشهد ان فاطمة بنت رسول الله عصمة الله الکبری و حجة الله علی الحجج

مژده دهید که مادر امام حسن وامام حسین متولدشد
مژده دهید که مادر بشریت متولد شد
عرض ادب واحترام وتبریک به پیشگاه حضرت صاحب الزمان بقیه الله الاعظم(عج)وشمادوستان بزرگوار وعزیز به مناسبت میلاددخترنبوت-همسرولایت ومادر امامت

ممنون دوست من

یلدا جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ق.ظ

به یاد پارسال و ۵۰۰۰۰ تومن و نفت سر سفره و....... افتادم!!!!!!!!!

متاسفانه من هم همینطور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد