سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

سحرگاه امید

به نام نامی یکتای بی همتا

مدیر

 مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت: «طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است

مشتری: «چرا این طوطی اینقدر گران است؟»

صاحب فروشگاه: «این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.»

مشتری: «قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌

صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینکه این طوطی توانایی نوشتن مقاله ای که در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد.»

و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: «‌ ۴۰۰۰ دلار

مشتری: «این طوطی چه کاری می تواند انجام دهد؟».

صاحب فروشگاه جواب داد:‌ «صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا می زنند


نظرات 3 + ارسال نظر
آرش سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://n-o-k-t-e.blogsky.com/

سلام .خوبی؟
عالی بود مثل همیشه.
آروزی یک پسربچه هم خیلی زیبا بود.
موفق باشی

سلام آرش جان
خیلی وقت بود به من سر نزده بودی. خوشحال شدم. از لطفت هم ممنون.

نیلوفر مردابی چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ق.ظ http://www.mordab57.blogfa.com



سلام سلام علی جان

صبحت بخیر و شادی

واقعا ، ما هم از این مدیر های قیمتی زیاد داریم ... تازه وزیرمووووووون هم همینطوره ...

ما هم مجبوریم بهش بگیممممممم وزیررررررررررررررررررررررر

ممنون جالب بود.

یلدا دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 ق.ظ

مدیر شرکت ما هم همینطور بود!

اینو خوب اومدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد